responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 1658
نظر رجال عامه و دیگران در باره علی

لو ان المرتضی ابدی محله لخر الناس طرا سجدا له (شافعی)
در دو فصل گذشته آیات و احادیثی چند در مورد ولایت و فضیلت علی علیه السلام از کتب معتبره عامه نقل گردید و هیچگونه استنادی بکتب و مدارک امامیه بعمل نیامد تا حقیقت امر بر همگان روشن شود و جای مناقشه و مغالطه بر کسی باقی نماند در این فصل نیز بعقیده و نظر شخصی بعضی از رجال و علمای اهل سنت در باره علی علیه السلام اشاره مینمائیم.
ابن ابی الحدید دانشمند بزرگ معتزلی در اوائل شرح نهج البلاغه چنین میگوید:
چه گویم در باره مردی که دشمنانش بفضل و برتری او اقرار کردند و نتوانستند فضائل او را کتمان کنند و کوشش کردند که بهر حیله و تدبیری آن نور ایزدی را خاموش سازند لذا دست بتحریف حقائق زده و در صدد عیب جوئی در آمدند و در تمام منابر او را لعن کردند و مداحان آنحضرت را ارعاب نموده و بلکه محبوس و مقتول ساختند و از نقل هر گونه حدیث و روایتی که متضمن فضیلت و بلند آوازی او بود مانع شدند! اما هر کاری کردند بر عظمت و علو مقام او افزوده گشت همچنانکه مشک را هر قدر پوشیده دارند عطرش آشکار گردد و آفتاب را با کف دست نتوان مستور نمود و روز روشن را اگر چشمی (در اثر نابینائی) نبیند چشمهای دیگر آنرا ادراک نمایند. و چه گویم در حق مردی که هر گونه فضیلتی بدو منسوب و او رئیس فضائل و چشمه جوشان آنها است و تمام مناقب را زینت و شرافت باو است و هر کس هر چه از علوم و دانشها اکتساب کرده باشد از خرمن علوم او خوشه چینی‌کرده است و معلوم است که اشرف علوم و دانشها علم الهی است زیرا شرف علم بشرف معلوم است و این علم الهی از کلمات حکیمانه آنحضرت اقتباس شده و نقل گردیده و ابتداء و انتهایش از او است.
گروه معتزله که اهل توحید و عدل و ارباب نظرند بزرگانشان مانند و اصل بن عطا شاگرد ابو هاشم است و ابو هاشم نیز شاگرد پدرش محمد حنفیه بوده و محمد نیز پسر علی علیه السلام است که از دریای بیکران علوم آنجناب استفاده کرده است. و اما طائفه اشعریه این گروه نیز در علوم خود منسوب به ابو الحسن اشعری بوده و او هم شاگرد ابو علی جبائی است که خود یکی از مشایخ معتزله است و در هر حال هر دو فرقه از آنحضرت کسب دانش کرده‌اند و امامیه و زیدیه هم که انتسابشان به آنحضرت ظاهر و آشکار است.
و از جمله علوم علم فقه است و هر فقیهی که در اسلام است خوشه چین خرمن فقاهت او است، فقهای حنفی مانند ابو یوسف و محمد و غیر آنها از ابو حنیفه اخذ فقه کرده‌اند و اما شافعی که فقیه بزرگی است فقه را از محمد بن حسن آموخته و فقه او نیز بابو حنیفه برگشت میکند.
و اما احمد بن حنبل فقه را از شافعی آموخته و در اینصورت فقه او نیز بابو حنیفه بر میگردد و ابو حنیفه خود از شاگردان حضرت صادق علیه السلام است و فقه آنجناب نیز بوسیله پدرانش بعلی علیه السلام منتهی میشود.
و اما مالک بن انس از ربیعة الرأی و او نیز از عکرمه، عکرمه هم از عبد الله بن عباس اخذ فقه نموده است و ابن عباس خود در خدمت علی علیه السلام تلمذ نموده است (که او را حبر امت گویند) و هنگامیکه باو گفتند علم تو نسبت بعلم پسر عمویت علی علیه السلام بچه میزان است گفت کنسبة قطرة من المطر الی البحر المحیط. مانند قطره بارانی نسبت بدریای بی پایان [1] ! ابن ابی الحدید پس از مدح و توصیف فراوان علی علیه السلام از نظر فضائل نفسانی چون شجاعت و سخاوت و عبادت و دیگر صفات عالیه انسانی و سجایای اخلاقی مینویسد چه بگویم در باره مردی که بر تمام مردم بهدایت سبقت جست و بخدا ایمان آورده و او را پرستش نمود در حالیکه تمام مردم روی زمین سنگ را می‌پرستیدند و منکر خالق بودند. هیچکس جز رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر آنحضرت در توحید سبقت نگرفت و اکثر اهل حدیث معتقدند که او اول کسی است که از پیغمبر تبعیت کرده و ایمان آورده است و جز عده قلیلی در این امر اختلاف نکرده‌اند و او خود فرمود انا الصدیق الاکبر و انا الفاروق الاول اسلمت قبل اسلام الناس و صلیت قبل صلواتهم. یعنی من صدیق اکبر و فاروق اولم که پیش از اسلام مردم اسلام آوردم و پیش از نماز آنها نماز خواندم. [2] .
ابن ابی الحدید چند صفحه پس از نوشتن این مطالب میگوید: فلا ریب عندنا ان علیا علیه السلام کان وصی رسول الله صلی الله علیه و آله و ان خالف فی ذلک من هو منسوب عندنا الی العناد [3] یعنی در نزد ما شکی نیست که علی علیه السلام وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است اگر چه کسی که در نزد ما از اهل عناد باشد با این امر مخالف باشد. همچنین ابن ابی الحدید در مدح علی علیه السلام هفت قصیده طولانی و غرا سروده است که به القصائد السبع العلویات معروف است در قصیده اولی که مربوط بفتح خیبر است ضمن مذمت شیخین چنین گوید:
و ما انس لا انس اللذین تقدما
و فرهما و الفرقد علما حوب
و للرایة العظمی و قد ذهبا بها
ملابس ذل فوقها و جلابیب
یشلهما من ال موسی شمر دل
طویل نجاد السیف اجید یعبوب
یمج منونا سیفه و سنانه
و یلهب نارا غمده و الانابیب
عذرتکما ان الحمام لمبغض
و ان بقاء النفس للنفس محبوب
لیکره طعم الموت و الموت طالب
فکیف یلذ الموت و الموت مطلوب
دعا قصب العلیا یملکها امروء
بغیر افاعیل الدنائة مقضوب
یری ان طول الحرب و البؤس راحة
و ان دوام السلم و الخفض تعذیب
فلله عینا من راه مبارزا
و للحرب کأس بالمنیة مقطوب
جواد علا ظهر الجواد و اخشب
تزلزل منه فی النزال الاخاشیب
و اصلت فیها مرحب القوم مقضبا
جرازا به حبل الامانی مقضوب
فاشربه کأس المنیة احوس
من الدم طعیم و للدم. شریب [4] .
ترجمه ابیات:
ـ و آنچه را که فراموش کنم فرار کردن این دو نفر را فراموش نمیکنم با اینکه میدانستند که فرار از جنگ گناه است.
ـ پرچم بزرگ و با افتخار پیغمبر را با خود بردند ولی (در اثر گریختن) لباس ذلت و خواری بدان پوشانیدند.
ـ قهرمان قویدلی از آل موسی (مرحب) آندو را راند در حالیکه تیغ تیز و بلندی در دست داشت و بر اسبی چالاک سوار بود.
ـ شمشیر و نیزه او مرگ میریخت و از غلاف تیغش آتش زبانه میکشید (آنها چون مرحب را چنین دیدند فرار کردند).
ـ من عذر شما دو نفر را (که از ترس مرحب فرار کردید) می‌پذیرم زیرا هر کسی مرگ را دشمن داشته و دوستدار زندگی است.
ـ با اینکه هر وقت مرگ بسراغ شما میآید آنرا دوست ندارید آنوقت چگونه ممکن است خود بسراغ مرگ روید و از آن لذت ببرید؟ ـ شما (دو تن مرد این میدان نیستید بهتر که) آنرا ترک گوئید و بگذارید راد مردی (علی علیه السلام) آنرا مالک شود که هرگز گرد ننگ و مذلت بر دامن مردانگیش ننشسته است.
ـ او چنان کسی است که طول جنگ و سختی را راحتی میداند و دوام مسالمت و گوشه نشینی را رنج و عذاب میشمارد.
ـ خوشا بحال چشمی که او را در حال جنگ و مبارزه بیند با اینکه در جنگ کاسه مرگ لبریز است.
ـ بخشنده قویدلی که سوار بر اسب تیز دو بوده و بهنگام جنگ کوه‌ها (از ترس او) بلرزه در آیند.
ـ و مرحب در آنجنگ شمشیر برنده‌ای را کشیده بود که ریسمان آرزوها بوسیله آن (در اثر کشته شدن آرزو کنندگان) قطع میشد.
ـ پس شجاع پر دلی (علی علیه السلام) کاسه مرگ را باو نوشانید و او در جنگها (برای احیای حق) بسیار رزمنده و کشنده بود. همچنین در قصیده خامسه که در وصف آنحضرت سروده چنین گوید:
هو النبأ المکنون و الجوهر الذی
تجسد من نور من القدس زاهر
و وارث علم المصطفی و شقیقه
اخا و نظیرا فی العلی و الاواصر
الا انما الاسلام لو لا حسامه
کعفطة عنز او قلامة حافر
الا انما التوحید لو لا علومه
کعرضة ضلیل و نهبة کافر
هو الایة العظمی و مستنبط الهدی
و حیرة ارباب النهی و البصائر
تعالیت عن مدح فابلغ خاطب
بمدحک بین الناس اقصر قاصر
اذا طاف قوم فی المشاعر و الصفا
فقبرک رکنی طائفا و مشاعری
و ان ذخر الاقوام نسک عبادة
فحبک اوفی عدتی و ذخائری
و ان صام ناس فی الهواجر حسبة
فمدحک اسنی من صیام الهواجر
نصرتک فی الدنیا بما استطیعه
فکن شافعی یوم المعاد و ناصری [5] .
ترجمه ابیات:
ـ اوست خبر مکنون (که جز خدا سر آنرا کس نداند) و چنان ذاتی که از نور تابان عالم قدس در این دنیا قبول تن نموده است.
و وارث علم پیغمبر صلی الله علیه و آله و برادر اوست و در علو مقام و اخلاق کریمه نظیر و مانند اوست.
ـ بدانکه اگر شمشیر او نبود اسلام از بی ارزشی مانند آب بینی بز و یا مثل تراشیده سم بود (اگر جانفشانی او در غزوات نبود اسلام رواج نمیگرفت و در نظر مشرکین همچنان بی اهمیت و بی ارزش بود).
ـ بدانکه اگر علوم او نبود علم توحید در معرض شخص گمراه قرار گرفته و غارت شده کافر بود.
ـ او آیت بزرگ خدا و استنباط کننده هدایت است که صاحبان عقل و بصیرت در وجود او بحیرت افتاده‌اند.
ـ تو از مدح و توصیف بالاتری و بلیغ‌ترین خطیب موقع مدح تو در میان مردم عاجزترین درماندگان است.
ـ زمانیکه گروهی بهنگام حج در مشاعر و صفا طواف میکنند قبر تو هم رکن و مشاعر من است که آنجا طواف میکنم.
ـ و اگر گروههائی از مردم برای آخرت خود عبادتی ذخیره میکنند پس بهترین و کافی‌ترین توشه و ذخیره من محبت تست.
و اگر مردم در شدت گرما برای رضای خدا روزه میگیرند پس مدح تو بالاتر از روزه روزهای گرم است.
ـ بآنچه استطاعت داشتم در دنیا ترا (با مدح و تمجید) یاری نمودم پس تو هم در روز رستخیز شفیع و کمک من باش. و باز در قصیده فتح مکه چنین گوید:
طلعت علی البیت العتیق بعارض
یمج نجیعا من ظبی الهند احمرا
و اظهرت نور الله بین قبائل
من الناس لم یبرح بها الشرک نیرا
رقیت باسمی غارب احدقت به
ملائک یتلون الکتاب المسطرا
بغارب خیر المرسلین و اشرف
الانام و ازکی ناعل وطأ الثری
فسبح جبریل و قدس هیبة
و هلل اسرافیل رعبا و کبرا
فتی لم یعرق فیه تیم بن مرة
و لا عبد اللات الخبیثة اعصرا
و لا کان معزولا غداة برائة
و لا عن صلوة ام فیها مؤخرا
و لا کان یوم الغار یهفو جنانه
حذارا و لا یوم العریش تسترا
حلفت بمثواه الشریف و تربة
احال ثراها طیب ریاه عنبرا
لاستنفدن العمر فی مدحی له
و ان لا منی فیه العذول فاکثرا [6] .
ترجمه ابیات:
ـ با لشگری انبوه که از تیزی شمشیرهایشان خون میچکید (بدون اطلاع قبلی) وارد مکه گردیدی.
ـ و در میان طوائفی از مردم که هنوز مشرک و بت پرست بودند نور (دین) خدا را ظاهر و آشکار نمودی.
ـ به بلندترین شانه‌ای (بدوش پیغمبر صلی الله علیه و آله برای شکستن هبل) بالا رفتی و در حالیکه فرشتگان کتاب مسطور را میخواندند نظاره میکردند.
ـ بدوش بهترین پیغمبران و اشراف مردمان (کائنات) و پاکیزه‌ترین کفش پوشی که راه رفته بر خاک.
ـ پس (برای بت شکنی تو) جبرئیل از هیبت و شکوه تو تسبیح کرد و تقدیس نمود و اسرافیل هم از روی رعب تهلیل و تکبیر گفت. ـ جوانمردی که در نسب او تیم بن مرة (قبیله ابو بکر) مدخلیت ندارد و هرگز در تمام روزگارش لات خبیثه را پرستش نکرده است.
ـ و نه (مانند ابو بکر) از بردن سوره برائت معزول شد و نه از امامت نماز جماعت که قصد شروع آنرا کرده بود بر کنار گردید.
ـ او مانند ابو بکر نبود که در غار (با اینکه پیغمبر در کنارش بود از ترس مشرکین) دلش بلرزد و یا در سایبان بدر پنهان شود و جنگ نکند.
ـ سوگند میخورم بجایگاه شریف آنحضرت و بخاکی که بوی خوش آن مثل عنبر است.
ـ هر آینه عمر خود را در مدح آنحضرت تمام میکنم اگر چه مرا ملامت کند کسی که بسیار ملامت کننده باشد.
شافعی هم که یکی از پیشوایان چهار فرقه اهل سنت است در باره حضرت امیر علیه السلام چنین گوید:
قیل لی قل فی علی مدحا
ذکره یخمد نارا مؤصده
قلت لا اقدر فی مدح امرء
ضل ذو اللب الی ان عبده
و النبی المصطفی قال لنا
لیلة المعراج لما صعده
و ضع الله بکتفی یده
فاحس القلب ان قد برده
و علی واضع اقدامه
فی محل وضع الله یده.
ترجمه ابیات:
ـ بمن گفته شد که در باره علی مدح بگو که ذکر او آتش شعله‌ور (دوزخ) را خاموش میکند.
ـ گفتم توانائی مدح کسی را ندارم که در باره او شخص صاحب عقل بگمراهی افتاده تا جائیکه او را پرستش نموده است!
ـ و پیغمبر برگزیده صلی الله علیه و آله بما فرمود که در شب معراج چون‌بالا رفت.
ـ خداوند دست خود را بدوش او نهاد که قلب وی احساس آرامش نمود.
ـ و علی پای خود را در محلی گذاشت که خداوند دست عنایتش را در آنجا نهاده بود (اشاره است ببالا رفتن علی علیه السلام روی دوش پیغمبر صلی الله علیه و آله برای شکستن بت هبل).
همچنین شافعی در باره آنحضرت گوید:
احب علیا لا ابالی و ان فشا
و ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء
انا عبد لفتی انزل فیه هل اتی
الی متی اکتمه، اکتمه الی متی.
ـ علی را دوست دارم (و از دشمنان) باک ندارم اگر چه آشکار شود و این دوستی فضل خدا است که بهر که خواست میدهد.
ـ من بنده آن جوانمردی هستم که سوره هل اتی در شأن او نازل شده تا کی آنرا پنهان کنم و تا کی آنرا بپوشانم. و باز در مدح خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله گوید:
اذا فی مجلس ذکروا علیا
و شبلیه و فاطمة الزکیة
یقال تجاوزوا یا قوم هذا
فهذا من حدیث الرافضیة
هربت الی المهیمن من اناس
یرون الرفض حب الفاطمیة
علی ال الرسول صلوة ربی
و لعنته لتلک الجاهلیة
ـ زمانیکه در مجلسی علی و حسنین و فاطمه علیهم السلام ذکر میشوند.
ـ گفته میشود که ای قوم از این سخنان بگذرید که اینها از سخنان رافضی‌ها است.
ـ بسوی خداوند مهیمن میگریزم از مردمی که دوستی اولاد فاطمه را رفض می‌بینند.
ـ درود پروردگار من بر اولاد رسول صلی الله علیه و آله باد و لعنت او برچنین جاهلیتی.
عمرو عاص نیز در مدح علی علیه السلام قصیده‌ای دارد معروف بجلجلیه که در آن بماجرای روز غدیر اشاره کرده و ولایت آنحضرت را تصدیق و تأیید کرده است و جریان امر بدینقرار بوده که پس از آنکه عمرو عاص چنانکه سابقا اشاره شد از جانب معاویه بحکومت مصر منصوب گردید معاویه از او تقاضای خراج مصر را نمود عمرو اعتنائی نکرد معاویه برای بار دوم و سیم قضیه را تعقیب کرد عمرو در پاسخ معاویه قصیده غرائی سروده و باو ارسال نمود علامه امینی آنرا در جلد دوم الغدیر آورده و دانشمند محترم محمد علی انصاری نیز قصیده مزبور را بصورت نظم ترجمه کرده است و ما ذیلا همان ترجمه را مینگاریم:
معاویه هلا ای مرد جاهل
نقاب جهل را از رخ فرو هل
مگر کردی تو مکر من فراموش
بصفین در چنان غوغای هائل
گروهی سوی تو از مردم شام
نهاده رو بدستور تو مایل
بدانها گفتمی هر فرض و واجب
بدون حب تو کاری است باطل
تمام، این‌گفته را از من شنفتند
ز حق گرداند روی آن جیش غافل
ز من پرسان همه جهال شامی
که آیا ما ببریم از علی دل؟
بگفتم باید آری برگزیدن
چنان مفضول بر آن مرد فاضل
علی چون خون عثمان ریخت بر خاک
از او ریزید خون چون دمع هاطل
چو جیش شام از من این شنیدند
بجنگ و کینه گردیدند شاغل
همه بند کمر را تنگ بستند
که جویند از غضنفر خون نعثل
علی چون اژدهای مردم او بار
چو دیدم پاره کرد از ما سلاسل
مصاحف بر سنان نیزه بستم
برایت کردم آسان کار مشکل
بلشگر کشف عورت یاد دادم
که چون باید عقب زد شیر مقبل
به پیش نیش تیغ شیر یزدان
بروی خاک، خود کردم شل و ول
معاویه مگر کردی فراموش
نمودم دومة الجندل چو منزل
چو عجل سامری آن اشعری مرد
ابو موسی سفیه و غیر عاقل
مرا دانست همچون خویش نادان
چنان گاوی مرا بد در مقابل
بنرمیها چنانش بردم از راه
که مقصودم همه زو گشت حاصل
علی را از خلافت خلع کردم
بسان خلع خاتم از انامل
ترا پوشاندم آن جامه به پیکر
چنان نعلی که پوشانی بناعل
پس از مأیوسی از کار خلافت
شدی از من تو سر خیل قبائل
ترا من بر سر منبر نشاندم
همه رنج تو از من گشت زایل
ترا من کرده‌ام مشهور آفاق
خر و بار است مشهور از اوائل
بدان ای زاده هند جگر خوار
اعالی نیز دانند و اسافل
اگر نیرنگ و مکر من نمی‌بود
نمی‌بودی خلافت را تو شامل
بدل کردم بدنیا دین خود را
فکندم خود بچاهی گود و هائل
مگر ما، در غدیر خم نبودیم
محمد نزد طفل و پیر و کامل
بفرمان خدا با ساربان گفت
الا یا ناقگی محمل فرو هل
سریری از جهاز اشتران ساخت
که بینندش همه خیل و قوافل
کمرگاه علی را چنگ بر زد
همه دیدیم از او دست و انامل
علی را گفت میر مؤمنان است
بدان جبریل از عرش است نازل
هر آنکس را منم مولا و آقا
علی مولا است گر دانا و جاهل
هر آنکس عهد ما را در شکسته است
خدا زو بشکند بند و مفاصل
عمر آن کوترا شیخ و دلیل است
به بخ بخ علی را گشت قائل
بجان و دل علی را دست بوسید
به بیعت او از اول گشت داخل
من و تو هر دو، با کاری که کردیم
بدوزخ هر دو خود کردیم داخل
کجا با خون عثمان میتوان رست
از آن موقف که بس سختست مخجل
علی در حشر فردا دشمن ما است
ز ما کیفر کشد خلاق عادل
نمیدانم چه عذر آریم فردا
چه باید گفت پاسخ در مقابل
بمن بستی تو عهد ای زاده هند
که چون آن جنگ و کین گردید زایل
ز شیران حجازی بسته شد دست
کشیدی رخت از آن دریا بساحل
مرا بخشی تو استانداری مصر
شوم سیراب از آن شیرین مناهل
ز دین بگذشته کوشیدم که تا آنک
ترا بر تخت بنشاندم بباطل
بتو گردید صافی عرصه ملک
همه شیران کشیدی در سلاسل
روان شد از تو فرمان در ممالک
بسویت آمد از هر سو قوافل
کنون از من خراج مصر خواهی؟
زهی سودای خام و فکر باطل!
بیاد آور همان شب را که چون سگ
سپاهت میزدی فریاد هائل
ز دست حیدر صفدر فتاده
بچرخ چارمین بانگ زلازل
ز تیغ مالک اشتر طپیده
بخون سر لشگرانت همچو بسمل
ز ترس و بیم مردان عراقی
بگردت لشگرت نوح ثواکل
تو چون مرغی که سخت افتاده در دام
رهائی خواستی زان دام مشکل
بدان وسعت فضا بر سینه‌ات تنگ
بچشمت کوه و تل چون حب فلفل
بذیل من زدی دست و من از مکر
از آن آشوب کردم راحتت دل
کنون یکسو نهی شرم و حیا را
دهی تشکیل دور از من محافل
شنیدستم که تا با عتبه گفتی
که بنماید بمصر و نیل منزل
بحق حق شنیدم گر که زین بعد
نشینی بین اقران و اماثل
چنان فرعون آری یاد از مصر
چنان هامان ز تو کوبم کواهل
یکی لشگر روان سازم سوی شام
شرائینت بر آرند از مفاصل
ز او رنگ خلافت بر سر خاک
کشانندت نشانندت بمعزل
علی شایسته او رنگ شاهی است
نه تو ای مرد رذل و پست و جاهل
کجا آنکرمک شب تاب و خورشید
بسیمرغی مگس کی شد معادل
معاویه است مرکز بر بدیها
علی مجموعه و کان فضائل [7] .
معاویه روزی از عقیل در باره علی علیه السلام مطالبی می‌پرسید عقیل جریان حدیده محماة را بمعاویه شرح داد معاویه گفت: رحم الله ابا حسن فلقد سبق من کان قبله و اعجز من یاتی بعده [8] (خدا رحمت کند علی را که برپیشینیانش سبقت گرفت و آیندگان را عاجز و در مانده نمود).
جار الله زمخشری که از فحول علماء و مفسرین اهل سنت بوده و به تعصب موصوف است میگوید در حدیث قدسی وارد است که خدای تعالی فرماید:
لا دخل الجنة من اطاع علیا و ان عصانی، و ادخل النار من عصاه و ان اطاعنی. (داخل بهشت میکنم آنکس را که اطاعت علی را نماید اگر چه مرا نا فرمانی کند، و داخل دوزخ میکنم کسی را که علی را نافرمانی کند اگر چه مرا اطاعت کرده باشد)
آنگاه زمخشری میگوید این رمزی نیکو است چه دوستی و حب علی علیه السلام ایمان کامل است و با وجود ایمان کامل اعمال سیئه بایمان زیان نمیرساند و اینکه خداوند میفرماید اگر چه بمن عصیان نماید او را میآمرزم برای اکرام مقام علی علیه السلام است. و اینکه فرمود بآتش در افکنم آنکس را که با علی عصیان ورزد اگر چه مرا اطاعت کند برای اینست که هر کس دوستدار علی نباشد او را ایمانی نیست و طاعت دیگرش از راه مجاز است نه حقیقت زیرا که سایر اعمال وقتی حقیقی خواهند بود که بدوستی علی علیه السلام مضاف گردد. پس هر کس دوست بدارد علی را البته اطاعت کرده است خدا را و هر کس مطیع خدا باشد رستگار گردد بنا بر این حب علی اصل ایمان و بغض علی اصل کفر بوده و در روز قیامت جز حب و بغض نیست یعنی حال مردم از این دو بیرون نیست که یا دوستدار علی هستند و یا دشمن او، دوستدار آنحضرت را سیئه و حسابی نیست و هر کس را حسابی نباشد بهشت منزل و سرای او است و دشمن او را ایمانی نیست و هر کس را ایمان نباشد خداوندش بنظر رحمت نگردد و طاعتش عین معصیت باشد و جایش در جهنم است. پس دشمن علی را هرگز از گزند عذاب رهائی نیست و دوست او را در عرصه محشر توقف و درماندگی نباشد. فطوبی لاولیائه و سحقا لاعدائه.
خوشا بحال دوستانش و بدا برای دشمنانش [9] .
احمد بن حنبل که پیشوای فرقه حنبلی است گوید: ما جاء لاحد من اصحاب رسول الله من الفضائل ما جاء لعلی [10] یعنی آنچه از فضائل برای علی علیه السلام‌آمده بهیچیک از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله نیامده است.
ابن جوزی در تذکره خود مینویسد فضائل امیر المؤمنین علیه السلام از آفتاب و ماه مشهورتر و از سنگریزه بیشتر است و آن بر دو قسم است یکقسم از قرآن استنباط شده و قسم دیگر از سنت طاهره مفهوم میشود [11] بعضی از محققین خارجی و مستشرقین نیز ضمن اظهار نظر در باره شخصیت علی علیه السلام بولایت و خلافت بلا فصل آنحضرت هم اشاره کرده‌اند چنانکه جان دیون پورت دانشمند انگلیسی در باره یوم الانذار (که شرحش سابقا گذشت) مینویسد که پیغمبر در پایان کلام این جملات را با فصاحت و بلاغت بیان کرد که از میان شما کدام کس مرا یار و یاور خواهد بود که این بار را بر دوش گذارد؟ کیست آن مردی که خلیفه و وزیر من باشد همانطور که هارون برای موسی بود؟
افراد حاضر در آن مجلس همه در حال بهت و سکوت ماندند و هیچکدام جرأت نکردند این عطیه خطیر را بپذیرند تا اینکه علی جوان و چالاک پسر عم پیغمبر برخاست و گفت من این دعوت را می‌پذیرم و وزارت ترا بر عهده میگیرم. محمد صلی الله علیه و آله پس از شنیدن این بیانات، علی جوان و جوانمرد را در آغوش گرفت و او را بسینه‌اش چسباند و (بحاضرین) گفت برادر و وزیر مرا ببینید [12] .
توماس کارلایل انگلیسی در کتاب الابطال که بعنوان قهرمانان بفارسی ترجمه شده است مینویسد ما چاره نداریم جز اینکه او را دوست داشته باشیم بلکه باو عشق بورزیم زیرا او جوانمردی شریف و بزرگوار بود دلش از مهر و عطوفت سرشار و در عین حال از شیر شجاع‌تر بود، او عادل بود و در این امر بقدری افراط کرد که حتی جان خود را نیز در راه عدالت فدا نمود [13] .
شبلی شمیل با اینکه شخص مادی است میگوید امام علی بن ابیطالب بزرگ بزرگان و تنها نسخه منحصر بفردی است که شرق و غرب، گذشته و آینده نتوانسته است صورتی که با این اصل تطبیق کند بیرون دهد. بارون کارادیفو دانشمند فرانسوی گوید: علی مولود حوادث نبود بلکه حوادث را او بوجود آورده بود اعمال او مخلوق فکر و عاطفه و مخیله خود او است پهلوانی بود که در عین دلیری دلسوز و رقیق القلب، و شهسواری بود که در هنگام رزم آزمائی زاهد و از دنیا گذشته بود بمال و منصب دنیا اعتنائی نداشت و در راه حقیقت جان خود را فدا نمود روحی بسیار عمیق داشت که ریشه آن ناپیدا بود و در هر جا خوف الهی آنرا فرا گرفته بود.
باری عظمت و حقانیت علی علیه السلام بر تمام محققین و علمای جهان اعم از اهل سنت و دیگران ثابت و روشن است و ما برای نمونه بنگارش این مختصر اکتفا کردیم.


پی نوشت ها:
(1)
ابن ابی الحدید که خودش معتزلی است ضمن اینکه علی علیه السلام را از نظر علم میستاید منشأ علوم فرقه‌های معتزله و اشعریه و حنفیه و دیگران را نیز غیر مستقیم به آنحضرت نسبت میدهد و چنین وانمود میکند که آنها هم بر حق میباشند ولی باید دانست که این گروهها بعدا راه غیر مستقیم پیموده و از طریقه حقه امامیه خارج شده‌اند.
[2] بحار الانوار جلد 41 نقل از شرح نهج البلاغه جلد 1 ص 7 ـ. 14.
[3] شرح نهج البلاغه جلد 1 ص. 26.
[4] القصائد السبع العلویات ـ القصیدة الاولی.
[5] القصائد السبع العلویات ـ القصیدة الخامسة.
[6] القصائد السبع العلویات ـ القصیدة الثانیة.
[7] محمد صلی الله علیه و آله پیغمبر شناخته شده جلد اول ص. 367.
[8] بحار الانوار جلد 42 نقل از ابن ابی الحدید.
[9] نقل از ناسخ التواریخ امام باقر جلد 7 ص 127.
[10] کشف الغمه ص 48.
[11] ناسخ التواریخ امام باقر جلد 7 ص 134.
[12] عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن جیبی ص 27.
[13] الابطال ص 128.

نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 1658
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست