نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 1335
فرمان پیامبر به قتل ذی الثدیه
انس بن مالک گوید: مردی در عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که
در عبادت ما را به شگفتی واداشته بود، ما نام او را نزد پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله بردیم، حضرت او را نشناخت، اوصافش را نقل کردیم باز هم او
را نشناخت، در همان موقع که درباره او سخن میگفتیم او سر رسید، گفتیم،یا
رسولاللّه همین مرد است! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: شما
از مردی به من خبر میدهید که نشانهای از شیطان در صورت دارد! ذوالثدیه
(که نامش حرقوص بود) نزدیک پیامبر صلی الله علیه و آله آمد ولی سلام نکرد! حضرت
فرمود: تو را به خدا قسم آیا هم اکنون که مقابل ما ایستادی در دل نگفتی
کسی در میان این عده از من بهتر نیست؟ ذوالثدیه گفت: بخدا قسم هیمنطور است.
سپس وارد مسجد شد و به نماز ایستاد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
فرمود: چه کسی این مرد را میکشد، ابوبکر گفت: من، آنگاه بطرف او رفت، وقتی
دید مشغول نماز است با خود گفت:سبحان اللّه، کسی را بکشم که نماز
میخواند؟! با اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از کشتن نمازگزاران
نهی کرده است؟ وقتی نزد پیامبر آمد حضرت فرمود: او را نکشتی؟ ابوبکر گفت:
دوست ندارم او را که مشغول نماز است بکشم، شما هم که از قتل نمازگزاران منع
کردهاید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دوباره از خاضرین پرسید: چه
کسی این مرد را به قتل میرساند؟ عمر گفت: من اینکار را میکنم، او نیز به
سراغ ذوالثدیه رفت، دید سر به سجده نهاده است او هم با خود گفت: ابوبکر از
من بهتر میدانست و برگشت! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: چه
کردی؟ عمر گفت: دیدم صورت به خاک گذارده نخواستم او را بکشم، باز پیامبر
صلی الله علیه و آله فرمود: چه کسی این مرد را میکشد؟ حضرت علی
علیهالسلام گفت: من، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: آری تو او را
میکشی اگر او را ببینی! علی علیهالسلام وقتی به سراغ او رفت او را نیافت
و رفته بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اگر این مرد کشته
میشد دو نفر از امت من با هم اختلاف نمیکردند. طبق بیان علامه فقید شرف
الدین که رضوان خدا بر او باد، این جریان بار دیگری نیز تکرار گردید است.
[1] . از ابوسعید خدری روایت است که گفت: روزی وقتی پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله مالی را میان ما تقسیم کرد ذوالخویصرة (حرقوص بن زهیر یا
ذوالثدیة) که مردی از بنی تمیم بود آمد و گفت: یا رسولالله با عدالت تقسیم
کن، حضرت فرمود: وای بر تو من اگر عادل نباشم، پس عادل کیست؟ اگر من عادل
باشم تو زیان کردهای. عمر گفت اجازه بده گردنش را بزنم؟ حضرت فرمود: رهایش
کن، او یارانی دارد که شما نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنها
ناچیز میشمارید، قرآن میخوانند ولی هنوز از گلوی آنها برنیامده مانند
تیری که از کمان بگذرد از دین خارج میشوند، تیر و شمشیرشان آلوده به خون
کسی است که یکی از بازوانش مانند پستان زن میباشد. اینان وقتی مسلمانان دچار تفرقه میشوند سر به شورش برمی دارند. ابوسعید
راوی خبر گوید: شاهد باش که من این را از پیامبر صلی الله علیه و آله
شنیدم و گواهی میدهم که علی ابنابیطالب با آنها میجنگد و من نیز با او
خواهم بود. سپس آن مرد را آوردند و من نگاه کردم دیدم همانطور است که
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است. [2] .
پی نوشت ها: (1) النص و الاجتهاد به نقل از ابنحجر در صواعق. و ای کاش هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور داد این کار را میکرد. (2) النص و الاجتهاد از بخاری جزء دوم کتاب بدو الخلق، ص 184.
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 1335