به جمع منتهى الجموع معروف است و آن يا بر وزن مفاعل بوده همچون:
مساجد و يا بر وزن مفاعيل مىباشد نظير: مصابيح و دنانير.
اين سبب از اسبابى است كه قائم مقام دو سبب بوده و خود بتنهائى اسم
را غير منصرف مينمايد.
3- تأنيث: از دو حال خارج نيست:
الف: آنكه علامت تأنيث الف ممدوده و مقصوره باشد.
ب: آنكه علامت تأنيث تاء بوده يا مؤنّث معنوى باشد.
در صورت اوّل همين يك سبب كافى بوده و اسم را بواسطه نيابتش از دو
سبب غير منصرف مينمايد مانند دو كلمه « حمراء » و « حبلى » .
در صورت دوّم اگر با علميّت جمع شود همچون « طلحة » يا تاء نداشته و مؤنّث معنوى بوده ولى بيش از سه حرف داشته باشد
نظير « مريم » يا اگر سه حرفى است حرف وسطش متحرك باشد همچون
كلمه « سقر » يعنى دوزخ و يا اگر متحرك نيست عجمى باشد
مانند « جور » اسم در تمام اين صور غير منصرف مىباشد.
4- عدل: مقصود آنستكه اسمى از صيغه اصليّه خود خارج و به هيئت ديگرى در
آيد.
اين سبب با وصف جمع مىشود مانند كلمه « اخر » در مثال: مررت بنسوة اخر زيرا اصل آن آخر بصيغه مفرد مذكّر بوده
چون اسم تفضيل وقتى با كلمه « من » استعمال شد پيوسته لازم است مفرد مذكّر بيابد.
5- تعريف: اسباب تعريف اسم هفت تا است باين شرح:
اضمار، اضافه، دخول الف و لام، موصول، اشاره، علم، نداء.
هيچكدام از اين اسباب هفتگانه سبب غير منصرف شدن اسم نشده مگر
علميّت، بنابر اين مقصود از تعريف صرفا علميّت است و آن وقتى با يكى از اسباب ديگر
عدم صرف جمع شد اسم را غير منصرف مىنمايد:
6- الف و نون زائده: و آن دو حرفى است كه در اسم، زائد بر اصل آن بوده و
از