داشت يا بملاحظه شخص باشد به آن عدم و ملكه مشهورى گ ويند مثلا از نظر عرف
و عامّه مردم اطلاق غير مجتهد بر طفل شيرخوار صحيح نيست زيرا شخص اين طفل
قابليّت اجتهاد را ندارد تا سلب آن صحيح باشد بلى به شخص بالغى كه قابليّت در
آن هست ولى متّصف باجتهاد نيست اين عدم صحيح است.
وجه تسميه مشهورى
اين قسم از عدم و ملكه بلحاظ اينكه نزد عامّه مردم شهرت دارد به اين نام
اصطلاح شده است ولى قسم اوّل « حقيقى » اينطور نيست بلكه غير از خواصّ، عوام
را در آن بهرهاى نيست و تعميمى كه در آن داده شده و گ فتهاند قابليّت عدم براى
اتّصاف بوجود مختصّ به وقت خاصّى نيست، چ نان چ ه نفس قابليّت از نظر نوع يا
جنس در آن مطرح نشده از نظر خواصّ و سلسله خاصّى است.
ناگفته نماند كه عدم و ملكه مشهورى در منطق از مصطلحات مبحث
قاطيغورياس « مبحث مقولات عشر» بوده كه بجهت تسهيل فهم متعلّمين به اين نام
مصطلح شده است.
5- تقابل سلب و ايجاب
تقابل اگر بين دو امرى باشد كه يكى وجودى و ديگرى عدمى بوده و در
عدم قابليّت اتّصاف بوجود ملاحظه نشده باشد از آن بتقابل سلب و ايجاب نام
مىبرند، پ س قهرا اين قسم از تقابل اعمّ است از تقابل عدم و ملكه و همين تقابل
است كه از آن به تناقص نيز اسم برده و مشروط به هشت شرط كرده و در شعرى
جمع آوردهاند:
در تناقض هشت وحدت شرط دادن
وحدت موضوع و محمول و مكان
وحدت شرط و اضافه جزء و كل
قوه و فعل است در آخر زمان