و مستلزم تسلسل است و لزوم اين محذور بخاطر اينست كه قاعده فرعيّه را در بسيطه
جارى دانسته و معناى آنرا ثبوت الشّيئ للشّيئ قرار داديم و الّا اين اشكال پ يش
نمىآمد چ نان چ ه صاحب اسفار براى دفع اين محذور فرموده:
وجود براى ماهيّت از عوارض خارجى محسوب نمىشود بطورى كه بدون
آن ماهيّت امر محقّق و ثابتى باشد تا در نتيجه اثبات وجود براى آن اثبات الشّيئ
للشّيئ باشد بلكه وجود در خارج عين ماهيّت است پ س اسناد آن به ماهيّت بمعناى
ثبوت الشّيئ مىباشد و اشكال پ يش نمىآيد.
بلى قائلين به اصالت ماهيّت مخلصى از اين اشكال ندارند.
متن: « 243، 242 »
و ربّما بدّل باستلزام
او خصّصت عقليّة الاحكام
و قيل مبدء و لو ذهنا فقد
مفهوم موجود مع الشّيئ اتّحد
تجزيه و تركيب
بدّل: فعل مجهول و « باستلزام » متعلّق به آن و نائب فاعلش است.
خصّصت: فعل مجهول و « عقليّة الاحكام» نائب فاعل آنست.
قيل: فعل مجهول و نائب فاعلش جمله « فقد مبدء و لو ذهنا» مىباشد.
مبدء: تميز است از فاعل « فقد » .
و لو ذهنا: « لو » وصليّه است و « ذهنا » خبر كان محذوف و جمله حال است
براى « مبدء » .
مفهوم موجود: مضاف و مضاف اليه، مبتداء و خبرش « اتّحد » است.
مع الشّيئ: مضاف و مضافه اليه و مضاف ظرف به « اتّحد » متعلّق است.
ترجمه: بعضى براى دفع اشكال عبارت قاعده فرعيّه را باستلزام تبديل نمودهاند
چ نان چ ه بعضى بهمين منظور اين حكم عقلى (ثبوت الشّيئ للشّيئ فرع الخ) را
تخصيص دادهاند.