مجال بحث نيست و مطلبى كه در عبارات كتاب در اين مقام مورد صحبت قرار
گ رفته اين است كه عوارض شخصيّه از قبيل مقولات: اين، متى، وضع، كيف و
امثال اينها بچه نحو سبب تشخّص موجودات مىشوند، آيا حدّ خاصّى از اينها سبب
اين امر مىشود يا به حدود غير متناهيه مشخّص هستند چ نان چ ه در افراد جوهريّه
متحرّك تشخّص مكانى به اين است كه طرف نزول و صعود حركت را در نظر گ رفته
و بين اين دو حدّ آنچه از جزئيّات و افراد مقوله (اين) قرار دارد ملاحظه مىنمائيم و
سپس قدر مشترك بين تمام آنها را مشخّص مكانى فرد منظور قرار مىدهيم نه آنكه
خصوص هر كدام از جزئيّات مشخّص فرض شود زيرا در اين صورت به تغيّر هر
كدام تشخّص بايد زائل شود و حال آنكه چ نين نيست بلى اگر تمام جزئيّات واقعه
بين دو حدّ زائل شود و حركت بتاتا بسكون مبدّل گ ردد تشخّص مزبور نيز فانى ميشود
و اين خود بهترين دليل است بر حصول تشخّص بقدر جامع بين جزئيّات و يا مثلا
ماهيّت موجوده مكيّف بلون سواد، رنگ سياهى داراى دو حدّ است حدّ نازل كه اگر
از آن تخلّف كند رنگ ضعيفتر ديگرى كه مباين با آنست حاصل مىشود و نيز
حدّ عالى كه تجاوز از آن نيز موجب عدم صدق سياهى است و بين اين دو حدّ
مراتب و حدود كثيرهاى واقعند كه هيچكدام بتنهائى و بحدّ خاصّى كه دارند موج
تشخّص كيفى موجود مزبور نيستند و الّا محذور قبلى لازم مىآيد.
پ س در نتيجه بايد گ فت اين امور كه از ذوات موجودات خارج و مشخّص
ماهيّات نوعيّه هستند در مقام تضييق و تمييز موجودى از موجود ديگر داراى عرضى
وسيع بوده كه بآن نحو از وجود تشخّص به موجودات مىدهند همانطورى كه مزاج
موجودات چ نين است كه اگر از دو حدّ آن تخلّف حاصل مىشود چ ه بسا هلاكت آنها
قطعى باشد و در عين حال مزاج عبارت است از قدر مشترك بين مراتب كثيرهاى كه
بين اين دو حدّ واقع شدهاند و غير از دليلى كه بآن اشاره كرديم برهان ديگرى مرحوم
مصنّف بر اين مدّعى اقامه فرموده و آن اينست:
ماهيّت باعتبار ذات و حقيقتش نه كلّى است و نه جزئى همچون ماهيتّ
انسان پ س اگر باعتبار نوع بودنش ملاحظه شود كلّى است و اگر بلحاظ فردش اعتبار