همچون علم، قدرت، حيوة در واجب الوجود كه مصداقا متّحد و مفهوما متساوق
مىباشد.
2- وجود هر شيىء قبل از تشخّص آن است و اين رأى منسوبست به
كسانى كه تشخّص را از صفات متشخّص و از سنخ ماهيّات مىدانند.
3- عكس قول دوّم يعنى تشخّص قبل از وجود است و ظاهر عبارت
( الشّيىء ما لم يتشخّص لم يوجد) با اين مرام سازش دارد.
4- هيچكدام بر هم تقدّم نداشته بلكه هر دو در عرض هم هستند و
معذلك با هم تغاير دارند هم بحسب مفهوم و هم باعتبار وجود.
مرحوم مصنّف قول اوّل را اختيار نموده و آنرا بفحول از اهل فنّ نيز نسبت
داده است.
مرحوم خواجه عليه الرّحمه در كتاب تجريد تشخّص را امر اعتبارى دانسته و
فرموده:
« و التّشخّص من الامور الاعتباريّة ... »
و اكثر شرّاح نيز ان را اختيار نمودهاند و براى اثبات آن ادّلهاى نيز اقامه
كردهاند كه مشهور از آنها دو دليلى است كه در ذيل درج مىشود.
دليل
قائلين باعتباريّت
1- اگر تشخّص در خارج موجود باشد مستلزم تسلسل است زيرا اگر
صحيح باشد كه بگوئيم تشخّص موجود است پ س لازمهاش اثبات تشخّص است
براى آن سپس كلام را نقل داده و مىگوئيم اين تشخّص نيز موجود است پ س براى
آن تشخّص ديگرى ثابت مىشود و همينطور تا بىنهايت اين سلسله ادامه پ يدا
مى كند.
2- اگر تشخّص در خارج موجود باشد بايد وجودش بنحو عروض بر
حصص انواع باشد و بديهى است تا حصص ممتاز و مميّز نباشند قابل تشخّص