خصّ، اى الخاصّ من كلّ واحد منها من حيث الخصوصيّة لواخذ فى
حدّ النّوع فهو، كما، يؤخذ، فى حدّ قوس دائرة، فيقال القوس قطعة من
الدّائرة و قد صرّحوا انّه من باب زيادة الحدّ على المحدود.
فالجسم و النّموّ، فى الانسان، قد تبدّلا، حتّى يبلغ بها التّبدّل الى ان
يصيرا امثالا و معنويّا فهما و غيرهما على وجه الخصوصيّة ليست ذاتيّة و
جزء، و، انّما، الجزء ما، اى قدر مشترك، فى، ضمن، اىّ فرد
حصلا.
ترجمه: پ س هر كدام از معانى جنسيّه و فصليّه بطور ابهام نه بنحو معيّن و مخصوص
در حقيقت نوع معتبر هستند مثلا:
در انسان جوهرى كه معتبر است اعمّ است از جوهر در مجرّد و مادّى يا
جسمى كه در آن اعتبار گ رديده اعمّ است از جسم طبيعى عنصرى و مثالى يا
حياتى كه در آن لازمست اعمّ است از حيات دنيوى و اخروى و بر همين قياس
است باقى امور معتبره در آن.
سپس در دنبال « خصّ » ميفرمايد:
مقصود از آن « خاصّ » است يعنى هر يك از معانى جنسيّه و فصليّه اگر در
حدّ و تعريف نوع اخذ شدند از حيث خصوصيّت مبهم ذكر مىگردند چ نان چ ه در
تعريف قوس دايره را آورده و بنحو ابهام مىگويند:
قوس قطعهاى است از دايره.
و حضرات تصريح كردهاند كه اين تعريف از باب زيادى حدّ بر محدود
است زيرا در تعريف قوس اگر همان قطعه آورده مىشد كفايت مىكرد پ س ذكر
« دايره » زائد بر مقدار حاجت است لا جرم آوردنش موجب آن شده كه حدّ زائد بر
محدود باشد.
سپس ميفرمايد:
پ س جسم و نموّ كه دو معناى جنسى هستند در انسان تبدّل پ يدا كرده تا
اينكه جسم عنصرى به مثالى و نمو ظاهرى و بدنى به نموّ معنوى مبدّل مىشوند، پ س