تقوّم جوهر نوعى يا تحصّل جوهر جنسى ندارد (فصل واقع شود) چ نان چ ه صاهل در
فرس و ناهق در حمار و حساس و متحرّك بالاراده نسبت به انسان به همين منوال
هستند پ س تمام مذكورات فصل منطقى هستند نه فصل حقيقى.
تبصره
محقّق شريف چ ون قائل به بساطت مشتقّات است لذا در مثل كلمه ناطق
گ فته است معناى اين كلمه شيىء ثبت له النّطق نيست زيرا اگر مراد از شيىء
مفهوم باشد به اين لحاظ عرض عام محسوب شده و لازم مىآيد اخذ عرض عام در
مفهوم يا حقيقت فصل و اگر مقصود مصداق باشد لازم مىآيد قلب امكان خاصّ به
ضرورت و اين دو اشكال از ناحيه قول به تركيب در اين كلمه ناشى مىشود ولى
اگر آنرا مركّب ندانسته و قائل به بساطت آن شويم چ نان چ ه تمام مشتقّات چ نين هستند
فصول الحكمة، شرح فارسى بر منظومه (مبحث الهيات) ؛ ج2 ؛ ص765
گ ر محذور لازم نمىآيد.
البتّه همانطورى كه مرحوم محقّق خراسانى در كفاية الاصول فرموده اين
دليل اثبات بساطت مشتقّات را نمىكند چ ون محور استدلال بر اين است كه مثل
ناطق فصل حقيقى باشد و حال آنكه چ نان چ ه گ فته شد اين كلمه و امثالش فصل
منطقى است و شرح اين بحث از حوصله اين مختصر خارج است.
شرح عربى: اشتقاقى، اى المشتقّ منه و المحكى عنه، كمبدء الفصل، المنطقى و
هو الملزوم لكون الانسان ذا نفس ناطقة و كون الفرس ذا نفس صاهلة و
كون الحيوان ذا نفس حسّاسة و اقتحام ذى فى قولى ذا نفس للاشارة فى
اللّفظ الى الاعتبار اللّابشرطى المعتبر فى الفصل ليحمل و الّافنفس
النّفس المأخوذه لا بشرط فصل حقيقى لكن اذا اخذت بشرط لا فهى
صورة و جزء خارجى، و ذا، يقال له فصل، حقيقىّ، ايضا.
ترجمه: و بعضى از فصول، فصل اشتقاقى هستند يعنى معنائى هستند كه فصل از آن
مشتقّ و حكايت مىكند مانند مبدء فصل منطقى و آن ملزوم مىباشد چ ه آنكه انسان