بالمعروضيّة بحيث يكون من اوّل الماهيّة الى آخر المعروضيّة تحت لحاظ واحد
فتكون الماهيّة جزء من الملحوظ و معروضيّتها جزء آخر منه و بعبارة اوضح الماهيّة
من حيث هى متعلّقة للّحاظ مستقلّ متعلّق بها لا تكون المقسم بل المقسم هى
الماهيّة الّتى تعلّق بها لحاظ ضمنى اى فى ضمن لحاظ المتعلّق بها و بمعروضيّتها
فصول الحكمة، شرح فارسى بر منظومه (مبحث الهيات) ؛ ج2 ؛ ص744
ى ان قال:
فالمتحصّل ان المقسم هو الماهيّة فى مرتبة معروضيّتها لما يعتورها
من الاعتبارات الثّلاثة الّتى من ضمّ كلّ واحد منها اليها تصير قسما من تلك
الاقسام انتهى.
مؤلّف گ ويد:
اوّلا: كلمه من حيث هى هى در جمله (الماهيّة من حيث هى هى ليست
الّا هى لا موجودة و لا معدومة) بطور عنوان ملاحظه شده نه بصورت قيد و بديهى
است كه سلب وجود و عدم نسبت به مرتبه ذات صحيح است به اين معنا كه ذات
ماهيّت نه عين وجود است و نه عين عدم حتّى بعد از وجود يا بعد از عدم بلكه اين
دو از لوازم و عوارض آن مىباشند ولى نسبت بمقسم يا قسم بودن اين بيان را
نمىتوانيم بگوئيم زيرا فرق است بين عنوان مقسم با عنوان وجود زيرا اوّلى متّحد
با معنون (ماهيّت) بوده و جزء عوارض آن محسوب نمىشود بلكه بمنزله عنوان مشير
است همانطورى كه عنوان (كلمه) اشاره است به مفهوم (مادلّ على المعنى) و
نمىتوان آنرا از عوارض قرار داد يا مانند عنوان (انسان) كه اشاره است بماهيّتى
كه مركّب از حيوان و ناطق است نه عارض بر آن بلكه عين همان است ولى وجود
يا عدم، كثرت و وحدت اينطور نيستند و مسلّما جزء عوارض ماهيّت محسوب
مىشوند پ س اگر گ فتيم ماهيّت در مرتبه ذات نه واحد است و نه كثير نه موجود
است و نه معدوم لازمهاش اين نيست كه بتوانيم بگوئيم نه قسم است و نه مقسم
بلكه تفوّه به اين گ فتار اشبه است باينكه بگوئيم حيوان ناطق در مرتبه ذات و
ماهيّت نه موجود است و نه معدوم نه واحد است و نه كثير نه انسان است و نه غير
انسان يا مثلا بگوئيم لفظ مستعمل (مادلّ على المعنى) حقيقتش نه خصوص اسم