است يعنى نه عدم است و نه وجود چ نان چ ه مكرّر در كلمات حضرات ديده شده كه
مىگويند: « الماهيّة من حيث هى ليست الّاهى لا موجودة و لا معدومة».
و بديهى است كه هر ماهيّتى تا مادامى كه در عالم وجود نيامده و در وادى
ظلمت عدم مانده اطلاق شيىء بر آن نشود به اين معنى كه در زمره اشياء محقّقه در
نمىآيد حتّى نفس آن حقيقت نيز بر آن صادق نيست مثلا ماهيّت انسان تا مادامى
كه در وعاء وجود قرار نگيرد حتّى حقيقت انسان بر آن صادق نمىباشد.
سؤال
ممكن است سؤال شود كه صحيح است ماهيّات و حقائق امكانيّه تا در
عالم وجود نيابند چ يزى نيستند ولى اين را نمىشود انكار كرد كه قبل از وجود ذات
و شئون و خصوصيّات ذات و امكان و ملاك امكان كه فقر و حاجت باشد هر كدام
در ظرف خود هستند پ س با اين وصف چگ ونه ماهيّات را بتاتا چ يزى ندانيم.
جواب
اگرچه امور مزبور قبل از وجود در ظرف خود مىباشند لكن اين تحقّق
ذهنى و عقلى است نه خارجى و بعبارت ديگر تقدّم اين امور بر وجود خارجى تقدّم
بالمعنى است باين معنى كه عقل اين امور را اينچنين ترتيب داده و بعد از لحاظ
ترتيب حكم مىكند باينكه شيىء فلانى در عالم تقرّر قرار گ رفت پ س از ممكنات
است لذا باقتضاى امكانش محتاج و فقير است از اينرو بعد از تحقّق علّتش واجب
مىشود كه تحقّق خارجى پ يدا كند و در نتيجه فاعل ايجادش نموده و در سلك
محدثات قرارش ميدهد و چ نان چ ه تقرير شد تمام اين مراحل بغير از مرحله وجود
خارجى مجرّد اعتبار و صرف ملاحظه عقلى مىباشد و بديهى است كه امور اعتبارى
چ يزى نيستند تا بتوانند عنوان اولويّت بخود گ رفته و باعث و منشاء معلولى شوند و
نتيجتا بايد گ فت ماهيّت غير موجوده در خارج اساسا چ يزى نيست بلكه اصلا
ماهيّت هم نيست پ س قهرا احكام ذاتيّه نيز بروز و ظهورى ندارند فلذا اولويّت