5- شرط كلمهاى كه با « كل » و « اجمع » تأكيد مىشود آن است كه:
1- داراى اجزاء بوده و افتراق آنها يا حسّا ممكن بوده مانند: قوم و يا
حكما امكانپذير باشد همچون عبد چنانچه مىگوئيم: اشتريت العبد كلّه.
امّا افتراق اجزاء قوم حسّا بسى واضح است زيرا اجزاء آن افرادش بوده
كه مىتوان آنها را از يكديگر جدا نمود و امّا افتراق اجزاء عبد حكما بخاطر آن است
كه مىتوان عبد را مشتركا خريد كه نيمى از روز را براى يكى و نيم ديگرش را براى
ديگرى خدمت كند پس نفس عبد حقيقتا قابل تجزيه و تقسيم نيست ولى خدمتش را مىتوان
تقسيم و توزيع كرد و مقصود از افتراق حكمى همين معنا است.
ب: كلمه « اجمعين » تأكيد معنوى است براى ضمير جمع در « ميقاتهم » .
ج: كلمه « اجمعين » تأكيد معنوى است براى ضمير جمع در « لنسئلنهم »
د: كلمه « كلّهم » و « جميعا » تأكيد معنوى هستند برا « من فى الارض».
7- و امّا اصلاح خطاءها و اغلاط در مثالهاى مذكور:
1- كان الرّوميّون كلّهم اجمعون مولعين بالحروب و الفتوحات
2- سافرت الى مكّة و المدينة كلتيهما
3- قدم القوم كلّهم اجمعون
4- جاء الجيش كلّهم اجمعون و مىتوان گفت: جاء الجيش كلّه اجمع زيرا « جيش » اسم جمع بوده يعنى لفظش مفرد است و معنايش جمع مىباشد پس به
اعتبار لفظش مىتوان با آن معامله مفرد نمود.