يعنى سيف الدّوله اسمش با بركت و لقبش مشهور و نفسش كريم و نسبش شريف
است.
مصنّف گويد: كراهت در سمع خود عنوانى براى اسباب مخل بفصاحت نيست
بلكه مآل و مرجعش بهمان غرابت است كه در سابق به وحشى و غير مأنوس تفسير نموديم
همچون دو كلمه:
تكأكأتم (اجتماع كردهايد) و افرنقعوا (متفرّق شويد).
و بعضى ديگر كلام قائل مذكور را اينطور جواب داده و ميگويد:
كلام و صحبت در اسبابى استكه سبب اخلال بفصاحت در نفس لفظ باشند و
كراهت در سمع ارتباطى با نفس لفظ ندارد بلكه مربوط بخوش صدا بودن يا بد صوت بودنست
زيرا چه بسا كلمه غير فصيحى همچون اجلل را شخصى با صوت حسن ميخواند و معذلك در
اسماع و گوشها كريه نبوده بلكه نيكو نيز مىباشد و بعكس كلمه فصيحى را با صداى
منكر قرائت مىنمايد كه در اينصورت اسماع از گوش دادن بآن كراهت دارند.
شارح گويد: اين كلام مجيب صحيح نيست زيرا كلمه جرشى و امثال آن مكروه
الاستماع هستند چه با لحن خوش خوانده شوند و چه با صوت كريه پس نمىتوان كراهت در
سمع را از اوصاف الحان و اصوات دانست.
قوله: بحيث يمجّها: كلمه [مجّ] ناخوش داشتن و
متنفّر بودن را گويند و ضمير مؤنث به [اللفظ] راجعست.
قوله: و يتبّرأ من سماعها: اين جمله عطف تفسير براى
[يمجّها السمع] مىباشد.