روز بدون ابر، بروز تكلّم عجم بعربى، آزاد بودن زبان و غير ذلك از
معانى ديگر استعمال مىشود و چون نزد شارح حقيقت و مجاز اين معانى مشخّص نيست
لاجرم قدر جامع بين تمام معانى مذكوره و غير مذكوره را كه ظهور و ابانه باشد
بعنوان تفسير لغوى فصاحت قرار داده است، و سپس مىگويد:
فصاحت گاهى صفت مفرد واقع مىشود چنانچه گويند كلمه فصيحه و زمانى
صفت كلام قرار ميگيرد مانند كلام فصيح يا قصيده فصيحه و پارهاى از اوقات صفت
متكلّم مىباشد مثل اينكه گويند كاتب فصيح (مقصود از كاتب گوينده نثر باشد) يا
شاعر فصيح (گوينده نظم).
قوله: قيل المراد بالكلام ما ليس الخ: اين عبارت اشاره است بجواب از
اعتراضى كه بمصنّف شده و حاصل اعتراض اينست:
در كلام مصنّف نقص مىباشد زيرا ايشان فصاحت را صفت كلمه و كلام و
متكلّم قرار داد و حال آنكه منحصر در اين سه نيست چه آنكه اين كلمه گاهى صفت
مركّبات ناقصه واقع ميشود همچون مركب اضافى و بدون ترديد اين سنخ از عبارات نه
كلمه هستند و نه كلام و نه متكلّم و حال آنكه فصاحت صفت آنها واقع مىگردد.
خلخالى و زوزنى كه از ادباء بنام مىباشند در جواب از اين اعتراض مىگويند:
مقصود از كلام چيزى است كه كلمه نباشد اعمّ از اينكه مركّب اسنادى
(مركّب تام) بوده چون زيد قائم يا مركّب غير اسنادى (مركّب ناقص) باشد نظير غلام
زيد و سپس گويند:
چه بسا بيتى از يك قصيده در عين اينكه اسناد تام دارد معذلك