هركدام از اسم فاعل و اسم مفعول حقيقت هستند در ذاتى كه وصف در آن
تحقق يافته در حاليكه در اينجا در ذاتى استعمال شدهاند كه وصف در آن محقق نيست و
اين چون استعمال لفظ در غير موضوعله است لاجرم استعمال مجازى مىباشد و سبب
ارتكاب اين مجاز آنست كه بدين وسيله تنبيه شود كه ذاتى كه وصفش محقق نيست در
اينجا چون از آن به اسم فاعل و اسم مفعول كه صفت در آندو قطعا محقق است تعبير شده
پس وصف نيز در مورد استعمال تحقّقش بايد حتمى و قطعى باشد.
متن: و منه القلب نحو: عرضت النّاقة على الحوض مكان عرضت الحوض على
النّاقة اى اظهرته عليها لتشرب.
و قبله السّكاكى مطلقا و ردّه غيره مطلقا.
و الحقّ انّه ان تضمّن اعتبار لطيفا قبل كقوله:
و مهمة مغبرة ارجاؤه
كانّ
لون ارضه سماؤه
ترجمه
قلب و خلاف مقتضاى ظاهر بودنش
مصنف گويد:
و از جمله خلاف مقتضاى ظاهر قلب است مانند:
عرضت النّاقة على الحوض و ناقه را بر حوض عرضه داشتم.