و باين قيد از احضارش بواسطه ضمير متكلّم يا مخاطب يا اسم اشاره يا
موصول يا معرّف بلام عهد و يا اضافه احتراز نمود.
سپس مىافزايد:
مخفى نماند كه اين قيود در تعريف علم صرفا به منظور تحقيق نمودن مقام
علميّت مىباشد و الّا قيد اخير ما را از قيود پيش بىنياز مىگرداند.
و بعضى گفتهاند:
مصنّف بواسطه قيد [ابتداء] از احضار مسنداليه بشرط تقدّمش احتراز
نمود چنانچه در ضمير غائب و معرّف بلام عهد و موصول اين چنين مىباشد چه آنكه در
اينموارد شرطست مسنداليه يا ذكرش مقدّم بوده و يا علم بصله سابق بر موصول باشد.
ولى در اين گفته نظر و تأمّل است زيرا تمام طرق تعريف اين چنين
مىباشند حتّى علم زيرا در علم نيز شرط است علم بوضع مقدّم باشد.
سپس در ذيل مثال [ قل هو اللّه احد ] مىگويد:
كلمه [اللّه] اصلش [الا له] بوده، همزهاش را حذف و عوض آن حرف
تعريف را آوردند سپس آنرا براى ذات واجب الوجود كه خالق عالم است علم قرار دادند.
بعضى چنين پنداشتهاند كه اينكلمه اسم است براى مفهوم واجب الذّات يا
مفهوم مستحق العبوديّة و هريك از ايندو مفهوم كلّى است كه در يك فرد منحصر شدهاند
بنابراين نمىتوان آن را علم