خالق لما يشاء، فاعل لما يريد كه مسنداليه كلمه [اللّه] و به جهت
تعيّنش ذكر نشده چه آنكه محمولات مزبور صلاحيّت براى غير حضرتش را ندارند حال اگر
مصنّف اين امر را بملاحظه رجوعش به امر اوّل ذكر نمىكرد چه بسا انتزاع اسائه ادب
بحضرت حقتعالى ميشد زيرا حاصل ارجاع اين وجه بوجه اوّل اين مىشود كه در مثال
مذكور ذكر [اللّه] عبث است و اين تعبير نسبت بخالق متعال شايسته نيست لهذا مصنّف
اين وجه را صورتا بوجه اوّل ارجاع نداد.
دوّم: مقدمه و زمينه مناسبى باشد براى وجه بعدى كه ذكر نموده و آن
اين است:
9- ادعاى تعيّن اگرچه بحسب واقع چنين نباشد مانند: وهّاب الالوف (كسى كه
هزاران هزار دينار مىبخشد) مقصود امير است.
10- امثال موارد مزبور مانند: ا الف: ضيق مقام و عدم مجال براى ذكر
مسنداليه چنانچه صيّاد در وقت شكار اگر آهوئى را ببيند مىگويد: غزال اى هذا غزال.
ب: بجهت عدم اطّلاع غير سامع و آن در جائيست كه سامع با قرائن خفيّه
منظور متكلّم را ملتفت شود و متكلّم نيز مايل نباشد حضّار مجلس مسنداليه را
بشناسند.
ج: متابعت از تركيب مستعمل در لسان اهل محاوره كه از آن به