است و هم شرط لذا لازمست بعد از آن هم فاء واقع شود و هم متّصل باسم
گردد اما فاء بلحاظ معناى شرطيّت است و امّا الصاق به اسم بجهت اشتمالش بر معناى
ابتدائيّت است و اين امر از باب اقامه لازم مقام ملزوم بوده كه بجهت حفظ و ابقاء
اثر ملزوم اجمالا لازم و ضرورى مىباشد.
قوله: هو من الظّروف: ضمير [هو] به [لفظ بعد] راجع
است.
و مقصود از [ظرف بودن بعد] آن است كه ظرف زمان ميباشد
[ قوله: المبنيّة:] مقصود مبنى بر ضمّ است.
قوله: المنقطعة عن الاضافة: اين عبارت اشاره است به علّت
بناء لفظ [بعد].
قوله: لنيابتها عن الفعل: ضمير مجرورى در [لنيابتها] به
[اما] راجع است و اين عبارت علّت است براى عامل بودن لفظ [امّا] در [بعد].
قوله: و مهما هنا مبتداء: مشاراليه [هنا] تقديرى استكه
شارح براى اصل [اما بعد] ذكر نمود.
قوله: و يكن شرط: يعنى و جمله [يكن] فعل شرطست
و [كان] تامّه بمعناى [يوجد] مىباشد و فاعلش ضميرى استكه به [مهما] راجع است.
مؤلف گويد:
بنابراين دو دليل براى اسم بودن [مهما] در دست است:
الف: آنكه مبتداء واقع شده و اين امر از خواصّ اسم است.