قوله: فكل من الصّدق و الكذب بتفسيره اخص منه: ضمير در [تفسيره] به جاحظ و
در [منه] به كل واحد من الصدق و الكذب عائد است.
نسبت بين آراء
بين رأى جمهور و نظام با رأى جاحظ عموم و خصوص مطلق است، باين معنا
كه صدق و كذب به تفسير جاحظ اخص است از صدق و كذب به تفسير نظام و جمهور زيرا
تفسير جاحظ در هركدام از صدق و كذب مركب از رأى جمهور و نظام است.
قوله: بناء على انّ اعتقاد المطابقة الخ: جاحظ در تفسير صدق گفت: آنست
كه خبر با واقع مطابق باشد و مخبر معتقد به مطابقت آن نيز باشد يا در كذب گفت:
آنست كه خبر با واقع مطابق نباشد و مخبر نيز معتقد بعدم مطابقت آن باشد البته
اعتقاد به مطابقت در اوّل و بعدم مطابقت در ثانى ملازم با مطابقت يا عدم مطابقت با
واقع نيست لذا در مقام نقل رأى جاحظ صحيح نيست بگوئيم: [انّه اعتبر فى الصّدق
مطابقة الواقع و الاعتقاد جميعا و فى الكذب عدم مطابقتهما جميعا] مگر اينكه بنا
بگذاريم اعتقاد مطابقت با واقع مستلزم است اعتقاد نيز با واقع مطابق باشد يا
اعتقاد به عدم مطابقت در كذب مستلزم استكه اعتقاد نيز با واقع مطابق نباشد.
متن: بدليل [ افترى على اللّه كذبا ام به جنّة ] لانّ المراد بالثّانى غير
الكذب لانّه قسيمه و غير الصّدق لانّهم لم يعتقدوه.
شرح عربى بدليل افترى على اللّه كذبا ام به جنّة لانّ الكفّار