اينكه توهّم نشود كه ضمير مجرور به فرزدق عود مىكند.
كلام عباس بن احنف اينست:
سأطلب بعد الدّار عنكم لتقربوا، و تسكب الخ.
كلمه [تسكب] مرفوع است نه منصوب چه آنكه قرائت رفع صحيح و نصب
اشتباه و غلط است.
در اين بيت شاعر [سكب الدّموع] يعنى ريختن سرشگ را كنايه از چيزى
قرار داده كه لازمه فراق دوستان از هم مىباشد و آن عبارت است از دلتنگى و حزن.
البته در اين امر شاعر بصواب رفته است منتهى در اينكه جمود چشم و
نريختن اشگ را كنايه از چيزيكه دوام تلاقى موجب آن است يعنى فرح و شادى قرار داده
بخطاء افتاده است زيرا انتقال از جمود عين باين استكه چشم از ريختن اشك بخل بورزد
و در حاليكه بايد بگريد يعنى حال حزن و اندوه از ريختن اشگ اباء نمايد نه بآنچه شاعر
قصد كرده يعنى سرور و شادى كه بواسطه ملاقات حاصل ميشود.
و معناى بيت اينست:
امروز من بدورى و فراق خشنود هستم و نفس را بر تحمل حزنها و اشتياق
ديدارها آماده مىسازم و غصهها را جرعه، جرعه نوشيده و بخاطر آنها بر تحمّل حزنى
كه اشگبار است صبر مىنمايم تا اين امر سبب شود كه بوصل دائمى و سرور غير قابل
زوال نائل شوم چه آنكه صبر و بردبارى كليد گشايش امور بوده و براى هرابتدائى
انتهاء و با هر سختى راحتى مىباشد و بهمين معنا شيخ عبد القاهر در كتاب دلائل
الاعجاز اشاره نموده است.