قوله: و جواز بيعه: يعنى پيش از غليان بيعش جايز
بوده اكنون نيز كه به غليان آمده و نجس شده نيز بيعش جايز مىباشد.
قوله: و لم اعثر: يعنى و اطّلاع نيافتهام.
قوله: نعم قال المحقّق الثّانى: اين عبارت استدراك است از « و لم اعثر على من تعرّض
للمسئلة الخ».
قوله: فى ذيل قول المصنّف (ره): مقصود از « مصنّف » مرحوم علّامه حلّى است كه صاحب ارشاد مىباشد.
قوله: و لا بأس ببيع ما عرض له التّنجيس مع قبولها التّطهير: اين عبارت مقول قول مصنّف
يعنى علّامه (ره) مىباشد و ضمير در « قبولها » به « ما عرض» راجع است.
قوله: بعد الاستشكال: ظرف يعنى كلمه « بعد » متعلّق است به « قال المحقّق الثّانى».
قوله: بلزوم عدم جواز بيع الاصباغ: بيان اشكال مىباشد.
قوله: و دفع ذلك: عطف است به الاستشكال يعنى و
بعد دفع الاستشكال.
قوله: بقبولها له: ضمير در « قبولها » به اصباغ راجع است و ضمير در « له » به تطهير عود مىكند.
قوله: بعد الجفاف: مقصود اينستكه شيئ مورد نظر
را ابتداء با رنگ متنجّس مىتوان رنگ نمود و سپس بعد از خشك شدن آن شيئ رنگ شده را
آب مىكشند و پاك مىگردد.
قوله: و لو تنجّس العصير: اين عبارت مقول قول محقّق
ثانى است يعنى:
نعم: قال المحقّق الثّانى: و لو تنجّس العصير الخ.
قوله: ثمّ ذكر انّ الاقوى: ضمير فاعلى در « ذكر » به محقّق ثانى راجع است.
قوله: العدم: يعنى عدم جواز بيعه على من يستحلّه.
قوله: لعموم و لا تعاونوا الخ: آيه (2) از سوره مائده.
قوله: و الظّاهر انّه اراد: ضمير در « انّه » و « اراد » به محقّق ثانى عود مىكند.
قوله: كما يظهر من ذكر المشترى و الدّليل: امّا ظهور از ذكر مشترى بخاطر
آنستكه اگر عصير را بخواهند تثليث كنند يعنى بعد از غليان دو ثلثش را بخار كنند
نيازى