نباشد و بهرتقدير وقتى واجب بواسطه يكى از جهات در وقت خود ترك گرديد
در شرع انور براى تدارك برخى از آنها همچون نماز و روزه بدل قرار داده شده
باينمعنا كه شارع مقدّس مكلّف را مأمور نموده فعل ترك شده را در خارج وقت اتيان
كند و اين تدارك اصطلاحا قضاء خوانده مىشود.
و در اصل آن هيچ اختلافى بين حضرات نمىباشد و تنها اختلاف و نزاعى
كه در اينجا مطرح است اينكه آيا وجوب قضاء بر طبق قاعده بوده باين معنا كه امر
بنفس واجب موقّت در صورت فوت شدن آن در وقت آيا بر لزوم قضائش در خارج وقت دلالت
دارد تا در نتيجه وجوب قضاء مستند بنفس دليلى باشد كه بر اداء دلالت مىكند يا
آنكه قاعده اقتضاء آنرا نداشته بلكه لزوم قضاء محتاج به دليل خاصّى است غير دليل
دالّ بر اداء.
بيان مراد
قوله: و هى من مباحث الالفاظ: ضمير « هى » بمسئله تبعيّت قضاء از اداء راجع است.
قوله: من حقّها ان تذكر قبلها: ضمير در « حقّها » به مسئله تبعيّت قضاء از اداء راجع بوده و ضمير در « قبلها » به خاتمه برمىگردد.
قوله: لانّها كما قلنا: ضمير در « لانّها » به مسأله تبعيّت قضاء از اداء عود مىكند.
قوله: و امّا لفساده: يعنى مكلّف آنرا فاسد انجام
داد و قبل از اينكه صحيحش را بجاى آورد وقت گذشت.
قوله: ان يأتى بها خارج الوقت: ضمير در « بها » به واجبات راجع است.
متن: و فى المسئلة اقوال ثلاثة:
قول بالتّبعيّة مطلقا.
قول بعدمها مطلقا.
و قول بالتّفصيل بين ما اذا كان الدّليل على التّوقيت متّصلا فلا
تبعيّة و بين