و از همين قبيل است نماز نسبت به وضوء و غسل و ساتر و امثال اينها
يعنى وجوب آن موقوف بر حصول اين امور نبوده بلكه نسبت بآنها مطلق است.
سپس مرحوم مصنّف مىفرمايند:
از مثاليكه براى واجب مشروط و مطلق آورده و در هردو حجّ را به دو
اعتبار مثال زديم بخوبى واضح و روشن مىشود كه بسا يك امر واجبى نسبت بشيئى واجب
مشروط محسوب شده و نسبت به شيئ ديگر واجب مطلق بحساب مىآيد چنانچه حجّ طبق بيانى
كه گذشت نسبت به استطاعت واجب مشروط و بملاحظه قطع مسافت واجب مطلق بحساب مىآيد
در نتيجه بايد گفت:
مشروط و مطلق بودن دو امر اضافى و نسبى مىباشند.
بيان مراد
قوله: لا بأس بالتّعرّض لها: ضمير در « لها » به تقسيمات عود مىكند.
قوله: و هذا هو المسمّى بالواجب المشروط: و در تعريف آن گفته شده:
واجبى است كه وجوبش موقوف باشد بر وجود مقدّمات و مقصود از مقدّمات
همان امرى است كه از ذات واجب خارج مىباشد.
قوله: و ان توقّف وجوده عليه: ضمير در « وجوده » به واجب عود مىكند.
قوله: و هذا هو المسمّى بالواجب المطلق: و در تعريف آن گفتهاند:
واجب مطلق آنست كه وجوبش موقوف به وجود مقدّمات نباشد.
قوله: و منه الصّلوة بالقياس الى الوضوء: ضمير در « منه » به واجب مطلق راجع است.
متن: ثمّ اعلم:
انّ كلّ واجب هو واجب مشروط بالقياس الى الشّرائط العامّة و هى
البلوغ و القدرة و العقل.
فالصّبّى و العاجز و المجنون لا يكلّفون بشيئ فى الواقع.