دلالت الفاظ بر معانى خود صرفا بواسطه جعل و تخصيص از واضع اين الفاظ
بوده كه آنها را در قبال معانى مربوطه وضع نموده است و از اينرو بايد ملتزم شويم
كه دلالت لفظيّه در دلالت وضعيه داخل مىباشد.
بيان مراد
حاصل مراد مرحوم مصنّف در اين عبارات آنستكه حقيقت وضع جعل و ماهيّت
آن تخصيص مىباشد.
توضيح
اختلاف است در اينكه دلالت الفاظ بر معانى مربوطه ذاتى بوده يا
قراردادى و جعلى مىباشد.
مقصود از ذاتى بودن دلالت لفظ بر معنا اينستكه تحقّق آن محتاج به جعل
و قرارداد نبوده بلكه صرف الوجود لفظ كافى براى حصول دلالت باشد و بعبارت ديگر:
لفظ علّت تامّه براى تحقّق دلالت بر معنا است همانطوريكه دود علّت
تامّه براى انتقال از آن به وجود آتش مىباشد.
برخى از ارباب فنّ چنين قائل شده و دلالت لفظ بر معنا را ذاتى
دانستهاند.
مرحوم مصنّف به تبعيّت از محقّقين مىفرمايند:
اين رأى صحيح نيست و ذاتى بودن دلالت الفاظ بر معنايشان را نمىتوان
پذيرفت و دليل ما بر عدم صحّت اين مرام آنستكه اگر در واقع چنين مىبود مىبايد
القاء لفظ از هرلغتى براى هركسى يك معنا افاده نموده و جميع بشر بطور يكسان از
الفاظ معناى واحدى را درك كنند مثلا از لفظ « اسد » همگان حيوان درنده معروف را استفاده نمايند در حاليكه اين معنا
صرفا مختصّ به اعراب بوده و ديگران بدون تعلّم و آشنائى به زبان ايشان هرگز اين
معنا را از لفظ مزبور استفاده نمىكنند.