نسبت به ذات محسوب گردد همچون ناطق، صاهل، حسّاس و متحرّك بالارادة
چه آنكه زوال اتّصاف ذات به نطق و صهل و حسّ و تحرّك بالارادة مساوى با زوال ذات
بوده لاجرم در اين قبيل كلمات نزاع سابق الذّكر جارى نمىباشد.
آزمايش و امتحان
و براى آزمايش و امتحان جهت صدق اين گفتار متوسّل بمثال ذيل مىشويم:
در شرع انور وارد شده كه جلوس در زير درخت مثمر و ميوهدار جهت تغوّط
مكروه مىباشد.
حال اگر درختى كه مثمر مىباشد همچون درخت توت ثمره از آن زائل گرديد
يعنى مثلا فصلى بود كه هنوز ميوه نداده يا در وقتى بود كه ميوههايش تمام شده
مىتوان اينمثال را در محلّ نزاع داخل نموده و بگوئيم:
اگر به درخت توت در چنين زمانى « شجره مثمره» حقيقتا صادق باشد
نشستن در زيرش براى تغوّط مكروه مىباشد و در غير اينصورت مكروه نيست.
امّا اگر فرض نموديم كه درخت خشك گرديد و مبدّل به چوب شد قطعا در
محلّ نزاع داخل نبوده و باتّفاق جميع آراء جلوس در زيرش براى تغوّط مكروه نيست
زيرا در اينفرض ذات كه « شجر » باشد بعد از زوال وصف مثمره نيز زائل شده و
حقيقت شجر بودن از بين رفته است و ديگر معقول نيست كه وصف شجره مثمره براى ذات
محفوظ باشد و اين اطلاق نه حقيقتا بر آن جايز بوده و نه مجازا.
و اگر گفته شود: ذات محفوظ است و آن خشب و چوب بوده پس در اينفرض نيز
بايد نزاع متصوّر و معقول باشد.
در جواب مىگوئيم: امّا چوب و خشب ذات ديگرى بوده غير از ذات شجر و
در زمان گذشته بملاحظه خشب بودن وصف شجره مثمره بر آن صادق نبوده تا اكنون كه وصف
مزبور زائل شده بتوان گفت ذات چون محفوظ و باقى است بنابر قول بعضى اطلاق شجره
مثمره بر آن حقيقتا جايز بوده و قهرا تغوّط در زير آن مكروه