همانطوريكه در ترجمه گذشت از ديرزمان اينمسئله مورد صحبت و نزاع بوده
و پيوسته دانشمندان با يكديگر اختلاف رأى داشتهاند، گروهى از متأخّرين علماء شيعه
و نيز تمام معتزله اينطور معتقدند كه:
استعمال مشتقّ در خصوص ذاتى ك در وقت تكلّم به مبدء اشتقاق متّصف است
حقيقت بوده و در ذاتيكه فعلا فاقد اتّصاف و تلبّسش بمبدء منقضى گرديده مجاز
مىباشد لذا بعقيده ايشان وضوء گرفتن با آبيكه قبلا با تابش آفتاب گرم شده و اكنون
سرد گشته كراهت ندارد زيرا در دليل آمده است كه: يكره الوضوء و الغسل بالماء
المسخن بالشّمس.
و چون از نظر ايشان مشتقّ در خصوص متلبّس بمبدء حقيقت است لاجرم
مقصود از « الماء المسخن» آبى است كه بالفعل گرم باشد قهرا اگر گرماى آن زائل
شده و سرد گرديده باشد وضوء و غسل با آن كراهتى ندارد.
و دستهاى از متقدّمين و نيز تمام اشاعره مىگويند:
استعمال مشتقّ بطور كلّى حقيقت است اعمّ از آنكه در متلبّس بمبدء
بوده يا در ذاتى كه اتّصافش بمبدء منقضى شده باشد و بعبارت ديگر بنظر ايشان مشتقّ
براى اعمّ از متلبّس بمبدء و ذاتى كه مبدء در آن منقضى گرديده وضع شده است از
اينرو در مثال فوق وضوء گرفتن با آب ياد شده نيز مكروه است چه آنكه اطلاق « الماء المسخن» هم بآبى كه
فعلا گرمايش محفوظ مانده بنحو حقيقت بوده و هم بآبى كه گرمايش را از دست داده و سرد
شده است چنين مىباشد.
تبصره
مخفى نماند كه مقصود از « مبدء » مبدء اشتقاق يعنى معناى مصدرى و حدثى مىباشد
مثلا در مثال « ضارب » ضرب را مبدء و شخص ضارب را ذات متلبّس بمبدء
گويند.
و نيز مراد از « حال » حال نطق و تكلّم مىباشد نه زمان تلبّس چه
آنكه