ولى در عين حال اگر دو ضمير غائب باشند دوّمى را نيز گاهى متّصل
مىآورند.
شارح گويد:
اينحكم بطور مطلق و بدون قيد نبوده بلكه مشروط باين است كه بين دو
ضمير اختلاف باشد مثل اينكه يكى از آندو تثنيه و ديگرى مفرد باشد مثل آنچه در قول
شاعر آمده:
لوجهك فى الاحسان بسط و بهجة
انا لهماه قفو اكرم
والد
يعنى: براى روى و صورت تو در حال نيكى كردن گشايش و شادابى مىباشد
كه رسانيده است به جمال تو اين دو را پيروى نمودنت از بزرگوارترين پدران خود.
شاهد در « انا لهماه» است هردو ضميرش متّصل آمده.
آنچه در قول فرزدق شاعر آمده ضرورت اقتضاى آنرا نموده كه ضمير دوّم
را منفصل بياورد با اينكه متّصل آوردنش ممكن بوده است.
بالباعث الوارث الاموات قد ضمنت
ايّاهم الارض فى دهر
الدّهارير
يعنى: قسم بآن كسى كه برانگيزنده اموات وارث برنده از آنها است كه
بتحقيق در برگرفته است زمين ايشان را در روزگارهاى بسيار سخت و ناگوار.
شاهد در ضمير « ايّاهم » است كه منفصل آورده شده است.
قوله: و قد يبيح الغيب فيه وصلا: ضمير در « فيه » به ضمير ثانى راجع است.
قوله: مع امكان اتّصاله: يعنى اتّصال
ضمير « ايّاهم ».