بلى، بعيد نيست بگوئيم: نهى از معامله ارشاد به فساد آن داشته
همانطوريكه امر بآن ارشاد به صحّتش دارد.
ولى ناگفته نماند كه اين ارشاد نسبت به معاملاتى است كه از قبيل عقود
و ايقاعات (معامله بمعناى اخص) باشند نه همچون ذبح و بعضى از اسباب ضمان (معامله
بمعناى اعم).
حاصل آنكه: از قرائن اگر بدست آمد كه مقصود از نهى حرمت يا فساد است
بهمان قرينه عمل كرده و به مدلولش ملتزم بايد شد و در غير اينصورت صرفا به مقتضاى
نهى كه حرمت باشد مىبايد عمل كرد.
تنبيه
در قبال اين بحث برخى همچون ابو حنيفه و شيبانى گفتهاند:
نهى از شيئ بر صحّت آن دلالت دارد و از علماء اماميّه مرحوم فخر
المحقّقين باين رأى متمايل شده است.
حق از نظر ما اينستكه بگوئيم:
در معاملات اگر مقصود از آن مسبّبات باشند، يعنى نقل و انتقال البتّه
حق بجانب ايشان است، زيرا متعلّق نهى مىبايد مقدور باشد؛ بنابراين، اگر در دليل « لا تبع» مثلا وارد شد لازم
است بيع مقدور مكلّف بوده تا نهى از آن ممكن باشد و بديهى است بيع بمعناى نقل و
انتقال موقعى مقدور است كه صحيح باشد؛ بنابراين، نهى از بيع بمعناى نقل و انتقال
دلالت بر صحّت آن دارد، از اينرو معناى « لا تبع» آنستكه، بيع صحيح را
انجام مده كه اگر انجام دادى البتّه حرام است، ولى صحيح مىباشد.
و اگر منظور از معاملات اسباب يعنى ايجاب و قبول باشد كلام ايشان
درست نيست، زيرا ايجاب و قبول اگرچه فاسد باشند باز مقدور مىباشند، لذا در اينفرض
نهى از معامله دلالت بر صحّت ندارد.