responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 876

گشوده شد فرمود :

اى راهب اىّ شى تريد؟ چه مى‌خواهى؟

عرض كرد : مى‌خواهم بدانم شما كيستى؟

فرمود : انا بن محمّد المصطفى صلّى اللّه عليه و آله انا ابن علىّ المرتضى عليه السّلام انا ابن فاطمة الزّهراء عليها السّلام انا المقتول بكربلا انا العطشان بعد ساكت شد، راهب سر را زمين نهاد و صورت به صورت امام نهاد عرض كرد :

يابن رسول اللّه به خدا سوگند صورت از صورتت برنمى‌دارم تا از زبان تو بشنوم كه مرا روز قيامت شفاعت كنى .

سر بريده فرمود : به دين جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بيا .

راهب شهادتين برزبان جارى كرد و مسلمان شد حضرت لب گشود و فرمود يا راهب انا شفيعك يوم القيامة، راهب خوشحال شد .

و امّا به روايت راوندى راهب با آن سر مشغول گريه و صحبت بود تا آنكه لشگر آمدند و مطالبه سر مطهّر را كردند راهب گفت اى سر سروران عالم فدايت شوم من مالك هيچ چيز بغير از جان خود نيستم گواه باش كه من از بركت سر بريده تو مسلمان شدم اشهد ان لا اله الّا اللّه و ان جدّك محمّدا رسول اللّه آقا جان و انا مولاك و من بعد از اين غلام تو شدم و تا جان دارم براى شما اشگ مى‌بارم پس آن راهب سر را آورده گفت رئيس لشگر كيست تا با او سخنى بگويم عمر سعد را نشان دادند راهب بنزد عمر سعد آمد و با كمال عجز و لابه گفت يا عمر سئلتك باللّه و بحقّ محمّد صلّى اللّه عليه و آله ان لا تعود الى ما كنت تفعله بهذا الرّأس از تو خواهش دارم و ترا به ذات اقدس الهى و به روح رسالت پناهى قسم مى‌دهم كه ديگر به اين سر بى‌احترامى مكن يعنى بالاى نيزه مزن و در ميان مردم در آفتاب مگردان و در حضور خواهران و دختر و پسرش جلوه مده و از صندوق بيرون مياور كه اين سر در نزد حضرت داور قرب و منزلت دارد عمر سعد قبول كرده سر را گرفت ففعل‌

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 876
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست