عمر سعد شمر كافر را با قيس بن اشعث و عمرو بن حجّاج طلب كرد و گفت اين سرها را به كوفه برده و به نظر امير زمان ابن زياد برسانيد .
رؤساء قبائل و اميران طوائف به صدا درآمدند هرقبيلهاى را رئيسى بود بنزد
عمر سعد اظهار نمودند كه ما را به اين خدمت مفتخر نما تا در نزد ابن زياد تقرّبى حاصل
كنيم و آبرو پيدا نمائيم .
پسر سعد
خواهش آن گروه كافر را قبول كرد و سرها را بين ايشان تقسيم كرد،
به نوشته محمّد بن ابيطالب موسوى هفتاد و هشت سر در ميان قبائل تقسيم نمود تا بواسطه
آن نزد پسر زياد تقرّب پيدا كنند .
سيزده سر به قبيله كنده داده شد كه رئيس ايشان قيس بن اشعث بود و دوازده
سر به طائفه هوازن دادند كه رئيس آنها شمر بن ذى الجوشن بود و هفده سر به بنى تميم
دادند و به قبائل ديگر هركدام سيزده سر داده شد و آنها سرها را به نيزه زده و به جانب
كوفه خراب حركت كردند .
و امّا شرح دفن اجساد خبيثه كفّار كوفه و شام : مرحوم قزوينى در رياض القدس مىنويسد :
پسر سعد
فرمان داد كه كشتگانشان را جمع كرده و سپس برآنها نماز گذارده و
بعد آنها را در خاك دفن نمودند و در كتب مقاتل آمده است كه جمعى از قبيله بنى رياح
كه حرّ از آن قبيله بود نزد عمر بن سعد آمده و از او خواهش كردند كه چون حرّ با ايشان خويش است اذن دهد تا او را بخاك سپارند .
ابن سعد اذن داد و آنها بدن آن بزرگوار را دفن نمودند .
و امّا اسب تاختن برابدان مطهّر :
مرحوم صدر قزوينى مىنويسد : در روايتى آمده كه از حضرت امام صادق پرسيدند جهت
آنكه عمر سعد شهداء آل محمّد عليهم السّلام را بخاك نسپرد چه بود؟