شمر طلاق داد و گفت سر
را به من بده و از خانه من بيرون برو .
زن گفت : بيرون مىروم
امّا سر را به تو نمىدهم هرچه اصرار و اذيت و آزار كرد سر را نداد تا آنكه آنقدر
تازيانه و لگد به آن ضعيفه زد كه در زير لگد از دار دنيا رفت و با فاطمه زهرا عليها
السّلام محشور شد .
رأى صاحب كتاب مطالب السّؤل
در كتاب مطالب السّؤل است كه حامل سر حسين عليه السّلام بشير بن مالك
نام داشت و چون سر را پيش عبيد
اللّه نهاد و گفت :
املاء ركابى فضّة و ذهبا
انّى قتلت السّيّد المحجبا
و من يصلّى القبلتين فى الصبا
و خيرهم اذ يذكرون النّبا
قتلت خير النّاس امّا و ابا
ابن زياد در غضب شده گفت : اگر مىدانستى چنين است چرا او
را كشتى، بخدا كه چيزى به
تو ندهم و تو را هم به او ملحق كنم، پس گردن او
بزد .
فرمان عمر بن سعد ملعون به قطع سرهاى شهداء و فرستادن آنها را به نزدپسرزياد
پس از
سپرى شدن شب پرغم و اندوه يازدهم و دميدن سفيده صبح از افق ابن
سعد ملعون سر از خواب مرگ برداشت و به منظور چند كار
در زمين كربلاء تا بعد از ظهر توقف نمود و سپس عصر آن روز بطرف كوفه حركت كرد چند كار مزبور عبارت بودند از :
الف : قطع كردن و بريدن
سرهاى شهداء و تقسيم نمودن آنها بين رؤساى قبائل كه شرحش عنقريب خواهد آمد
ب : دفن كردن اجساد
خبيثه و ابدان كشتگان خود
ج : اسب تاختن برابدان
مطهّر شهداء و پايمان كردن
آنها
امّا شرح بريدن سرهاى شهداء : در كتاب لهوف مىنويسد :