پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله فرمود :
يا
فاطمه عليها السّلام تو گيسوى خود
را خضاب كن من هم محاسن خويش را خضاب مىنمايم، پس پيغمبر و
على و فاطمه و حسن مجتبى صلوات اللّه عليهم اجمعين از خون سيّد الشهداء عليه السّلام
خضاب كردند، سپس چشم رسول
خدا صلّى اللّه عليه و آله به دستهاى امام حسين عليه السّلام افتاد، فرمود :
اى نور ديده من قطع يدك اليمنى و ثنى باليسرى چه كسى
دستهاى تو را بريده؟
عرض كرد : ساربانى داشتم
به طمع بند شلوار مرا از دست نااميد كرد و در همين ساعت كه شما تشريف آورديد اين عمل
از آن دغل سر زد تا صداى شما را شنيد خود را در ميان كشتگان انداخت .
پس ديدم
رسول خدا از جا برخاست به سروقت من آمد فرمود : اى بىمروّت پسر من
با تو چه كرده بود كه دست او را كه جبرئيل و ملائكه مىبوسيدند
تو از بدن جدا كردى، اين ظلمها و زخمها او را بس نبود كه تو هم اين عمل قبيح را نمودى،
الهى خير نبينى، سوّد اللّه وجهك يا جمال خدا روى تو را در دنيا و آخرت سياه كند و
از دو دست نااميدت كند و در روز قيامت در زمره قاتلين محسوب شوى .
چون رسول
خدا اين نفرين در حق من نمود فى الفور دستهاى من شل و رويم سياه شد و باين روز افتادم .
مؤلف گويد :
برخى از ارباب مقاتل اين قضيّه را منكرند و اساسا حكايت ساربان را بىاساس
مىدانند ولى به نظر فاتر حقير هيچ استبعادى نداشته و با هيچ منطق و برهانى تنافى ندارد
مضافا به اينكه مأثور و مروى نيز مىباشد .