responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 765

تو اينگونه خورد گرديده؟ !

عرض كرد : اى جدّ بزرگوار من سبائك الخيل سحقنى و هشّمت عظامى از سمّ اسبها مرا اين‌طور خورد كرده و استخوان‌هاى مرا در هم شكسته‌اند .

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با صداى بلند سخت گريست و نداء به وا حسيناه و وا ولداه بلند فرمود .

نوبت به امير المؤمنين عليه السّلام رسيد، پيش آمد و فرمود : حسين جان مى‌بينم ريش تو را كه در خون فرورفته و صورت مجروح تو را مثل گوسفند ذبح كرده‌اند؟

امام حسين عليه السّلام عرض كرد : بلى پدر شمر بى‌رحم سر مرا از قفا بريد .

حضرت امير عليه السّلام پس از گريه بسيار فرمود : يا ليت نفسى لنفسك الفداء يعنى اى كاش من زنده بودم و فداى تو مى‌شدم .

نوبت به فاطمه زهراء رسيد، پس نزديك كشته فرزند آمد و فرمود : اى نور ديده اين توئى كه روى خاك افتاده‌اى و تا بحال تو را به خاك نسپرده‌اند و قبر تو را از قبور دور كرده‌اند، فقالت، الاقى اللّه فى يوم حشرنا و اشكو اليه ما الاقى من البلاء ثم مرّغت فرقها بدمه يعنى فرمود در روز حشر و نشر خدا را ملاقات كرده و از بلاهائى كه به سرم آمده به او شكايت مى‌كنم، سپس سر خود را از خون فرزند رنگين كرد .

مرحوم طريحى در منتخب مى‌فرمايد : سپس سيّد الشهداء عليه السّلام رو به ايشان كرد و عرضه داشت : اى جدّ بزرگوار بخدا قسم مردان ما را كشتند و ايشان را برهنه كردند و اموال ما را غارت نمودند .

بهمين نحو ساعتى سيّد الشهداء عليه السّلام با آن بزرگواران صحبت كرد و شرح حال خود را داد آنگاه حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها محضر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرضه داشت : يا رسول اللّه امّت تو بايد سر فرزندم اين بلاها بياورند؟ اى پدر مرا مرخصى مى‌كنى كه از خون پسرم موى خود را خضاب كنم؟

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 765
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست