كرد بنا به روايت منتخب رو كرد به عمر سعد ملعون و فرمود :
يا عمر بن سعد، اما تخاف اللّه اما تراهب اللّه يا اعمى القلب اما تراعى
رسول اللّه، اى ستمكار وقت آن نشده كه از خدا بترسى، اى كور باطن وقت آن نشده كه رعايت
حرمت رسول خدا كنى .
در روضة الشّهداء آمده است كه شاهزاده فرمودند :
ويلك، قتلت الشّبّان و افنيت الكهول و قطعت الفروع و اجتثثت الاصول و
هذه بقيّة اللّه شرذمة قليلة مستأصلة .
واى برتو، اى بىحيا جوانان ما را كشتى، پيران ما
را نيز از پاى درآوردى، ريشه و اصل و فرع ما را كندى، معدودى
از ذرارى پيغمبر باقى مانده افلا تكفّ عن الجقا و سفك الدماء آيا
وقت آن نشده كه دست از جفا بردارى و خون اين بقيه ذريّه را نريزى و دل فاطمه را نسوزى
آيا ملاحظه قرابت كه از طايفه قريشى نمىنمائى، دست از جان اين باقىمانده برنمىدارى؟
آيا وا نمىگذارى اين مشت عيال و اطفال خردسال را كه اغلب پدر مرده و برادر مرده و جوان مرده و مصيبتزدهاند با بار محنت رو به وطن
خود آورند و گوشه عزلت اختيار نمايند؟
عمر بن سعد ملعون جواب نداد .
باز قاسم فرمود :
واى
برتو كه دعوى مسلمانى مىكنى اسب خود را آب داده ولى شهسواران ميدان امامت را تشنه
مىگذارى و شربت آب به اطفال ما نمىدهى در حالى كه اهل بيت رسول خدا و ذرّيات او از
تشنگى تمنّاى مرگ مىكنند؟
قد اسودّت الدّنيا باعينهم اى پسر سعد
اولاد پيغمبر آنقدر تشنهاند كه دنيا در نظرشان تيره و تار
است صاحب روضة الشّهداء نوشته است كه از بيانات حضرت قاسم آتش در دل پسر سعد افتاد و اشگ از ديدگان فروريخت و لشگر نيز جملگى گريستند .