ميدان رسيد ساحت آن معركه از شعاع رخسار وى منوّر شد لشگر عمر سعد در
جمال وى متحيّر مانده از آن ناپاك پرسيدند اين
كيست كه تو ما را به حرب وى آوردهاى؟
شعر
اين كيست سواره كه بلاى دل و دينست
صد خانه برانداخته در خانه زينست
ماهيست درخشنده چو برپشت سمندست
سرويست خرامنده چو برروى زمينست
عمر سعد چون نگريست
و شاهزاده را براسب عقاب سوار ديد گفت : اين پسر بزرگ حسين است كه در شكل و شمايل به حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله
مىماند [1]
و در روايتى آمده است كه هرگاه شوق لقاى سيد عالم صلّى اللّه عليه و آله
براهل مدينه غالب مىشد مىآمدند و در روى على اكبر نظر مىكردند و چون شوق استماع كلام سيّد انام عليه الصلوة و السلام برايشان غلبه مىكرد
سخن شكر نثار شاهزاده را مىشنيدند .
اين جوان با قامتى چون سرو
روان و طلعتى افروختهتر از گل ارغوان
اسب را در عرصه ميدان به جولان درآورده و اين رجز را بخواند :
ابن ادريس كه از مشاهير علماء شيعه است علىّ شهيد را على اكبر مىداند
و على اوسط را امام زين العابدين دانسته است و در اين باب اصرارى دارد و به بسيارى
از كلام اهل تواريخ و غير آن استشهاد كرده .
و شهيد اوّل نيز در مزار دروس همين را اختيار كرده ليكن مشهور از علماء
برآن رفتهاند كه على اكبر امام زين العابدين عليه السّلام است و على اوسط على مقتول
و قول مشهور را اقوى و منصور مىدانيم چنانكه شيخ
مفيد و اكثرى از ارباب مقاتل به قول مشهور مايلند