سپس با عجز و لابه و اصرار و ابرام زياد از پدر درخواست
اذن جهاد نمود فلمّا كثرت مبالغته فى الاستيذان و اشدّ جزعه و هو عطشان اذن له الحسين
و هو ولهان
و وقتى مبالغه و اصرار شاهزاده در گرفتن اذن
زياد گرديد و جزع و فزع آن سروقامت تشنهلب شديد گشت امام عليه السّلام در حالى كه حيران و واله مانده بود اذنش داد .
على اكبر بسيار خشنود و شادمان گشت و
عزم را جزم كرد كه به ميدان رود، امام عليه السّلام كه چنين ديد
عزيزش را پيش طلبيد و با دست مبارك خود لباس حرب براندامش پوشيد .
و رتّب على قامته اسلحة الحرب و البسته الدّرع و شدّ فى وسطه منطقة له
من الاديم، فوضع على مفرقه مغفرا فولاديّا و قلّده سيفا مصريّا و اركبه العقاب براقا
مأويّا .
امام عليه السّلام برقامت بااستقامت فرزند دلبندش اسلحه حرب پوشاند و زره به اندامش استوار نمود و كمربند چرمى كه
از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود بركمرش
بست و خود فولادى برسرش نهاد و شمشير مصرى برميانش حمايل كرد و او را براسب عقاب براقآسا
سوار كرد