پس با
تن خسته همچون شير خشمگين برآن قوم حمله برد، ابو مخنف مىنويسد : آن شير فرزانه مردانه مىكوشيد و از دل مىخروشيد
و مىگفت :
احمى به عن سيدى و دينى
ابن على الطاهر الامين
پيوسته با
آن قوم غدّار مقاتله نمود تا هشتاد تن از سواران را به جهنم فرستاد فرياد الحذر الحذر
از لشگر دشمن بلند شد بارى بهرطرف كه مركب مىتاخت بوى مرگ به مشام دشمنان مىرساند
و به هرجانب كه حمله مىكرد رنگ موت احمر به نظر مخالفان درمىآمد ولى افسوس كثرت دشمنان گواهى مىداد كه عاقبت اين دلير شهادت است لذا طولى نكشيد بازوى اين دلاور از
قوّت رفت و ساعتى نگذشت كه چندين زخم
كارى بروى رسيد و از ركب درغلطيد زمين سرش را به دامن گرفت، چند جلّاد
بىرحم برسر وى تاختند و با شمشير و نيزه او را به شهادت رساندند
شهادت نه نفر از غلامان وچاكرانامام
عليه السّلام
مرحوم صدر قزوينى در حدائق الانس به نقل روضة الشّهداء مىنويسد :
سه نفر از نوكرهاى در خانه حضرت كه خادم آستانه بودند به يارى مخدوم نشأتين
برآمدند اين سه عبارت بودند از :
1- محمّد بن مقداد
2- عبد اللّه
3- ابو دجانه
هرسه نفر با هم روى به لشگر كفر آوردند جنگى سخت و رزمى صعب نمودند نزديك
بود كه از كار بازمانند روى از كارزار كشيدند خواستند برگردند و به ملازمت حضرت آيند
لشگر مخالف آنها را احاطه كردند غلامهاى حضرت كه پنج نفر
بودند به كمك و مدد درآمدند، اين پنج نفر
عبارت بودند از :