responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 57

سپس امام عليه السّلام كلماتى چند مشعر برملامت و سرزنش آن مردود فرمود كه وى به خشم آمد و به نزد وليد رفت و آنچه از آن حضرت شنيده بود را به وى گفت و پس از آن در نامه‌اى آنچه واقع شده بود را براى يزيد نوشت و نامه را براى وى ارسال داشت .

گريختنعبد اللّه بن زبير به طرف مكّه وگرفتارشدن عبد اللّه بن مطيع‌

پس از ارسال نامه يادشده به يزيد وليد كسى را به نزد عبد اللّه بن زبير فرستاد و او را نزد خود خواند، عبد اللّه به فرستاده وليد گفت : چنان كنم كه امير فرمان داده، بوى بگو او خود نزد تو خواهد آمد .

رسول نزد وليد آمد و سخن او را بازگو نمود .

وليد بار ديگر شخصى را نزد ابن زبير فرستاد و او را طلب كرد و اين خواندن و طلب نمودن پياپى و مكرّر صورت گرفت تا جائى كه غلامان و خدمتكاران وليد به طور صريح به ابن زبير مى‌گفتند : بيا نزد امير و با او بيعت كن و در غير اين صورت دستور دهد تا سرت را بردارند .

برادر عبد اللّه كه جعفر نام داشت نزد وليد آمد و تقاضا نمود كه وى در طلب عبد اللّه تعجيل نكند وليد سبب نيامدن و تعلّل ورزيدن عبد اللّه را جويا شد .

جعفر گفت : چون مأموران امير مكرّر و به طور پياپى بدنبال وى آمده‌اند خاطر عبد اللّه از اين جهت مشوش گشته و او را ترسى عارض گرديده صلاح آن است كه امروز را شما صبر كنيد و مأموران خويش را فراخوانده و فردا بامداد او خود به نزد شما خواهد آمد .

وليد گفت : اين سهل است مثل من و برادر تو همچنان است كه خداوند تعالى مى‌فرمايد : انّ موعدهم الصّبح، اليس الصّبح بقريب‌[1] پس كس فرستاد و مأموران‌


[1] سوره هود آيه (8)

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 57
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست