خونها از ما ريختهاند كه احيانا ديده يا شنيدهاى و دانسته باش اگر
در اين كار عجله نكنى و حسين از واقعه باخبر شود ديگر براو دست نيابى و حرمت تو نزد
يزيد كم مىشود .
وليد گفت : ترك اين مقالات
كن و در حق فرزند فاطمه جز سخن نيكو كلام ديگرى مگو كه يقينا او فرزند پيغمبر است .
بهرصورت وليد عبد اللّه بن عمرو بن عثمان را كه جوانى كمسن بود به طلب
حضرت امام حسين عليه السّلام و ابن زبير فرستاد عبد اللّه ايشان را در مسجد يافته و پيغام وليد را محضر مبارك امام عليه السّلام عرضه داشت .
امام عليه السّلام و ابن زبير گفتند : تو بازگرد ما
خود نزد وليد خواهيم آمد .
عبد اللّه بن عمرو رفت، ابن زبير محضر امام عليه السّلام عرضه داشت : شما از اين دعوت چه تصوّر
مىكنيد؟
حضرت فرمودند :
معاويه
را اجل دريافته و از دنيا رفته و وليد ما را خواسته تا پيش از
افشاى اين خبر از ما براى يزيد اخذ بيعت كند و من ديشب در خواب ديدم كه منبر معاويه
نگونسار شده و آتش در خانهاش افتاده و تعبيرش همين است كه وى از دنيا رفته است .
ابن زبير عرض كرد :
من
نيز گمانم همين است، بارى شما چه خواهيد
كرد؟
حضرت فرمودند :
چند تن
از جوانان با خود برده و آنها را بردر سراى وليد نشانده و خود نيز نزد وى مىروم .
ابن زبير عرض كرد :
جانم
به فدايت هراس دارم كه گزندى به
شما برسد .
حضرت سخنانى فرمودند كه براى وى تسكين خاطر حاصل شد .
در اين سخنان بودند كه فرستاده وليد دوباره به طلب ايشان آمد، حضرت امام
حسين عليه السّلام فرمودند :
چند اين
سخن را مىگوئى؟ اگر كسى نيامد من البتّه خواهم آمد .