responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 469

محضر مباركش عرض كردند : اين عبد اللّه بن خوزه است .

حضرت سر به آسمان بلند كرده و به درگاه الهى عرضه داشت : اللّهم جرّه الى النّار

خدايا اين سركش را بسوى آتش بكشان .

هنوز سخن در دهان مبارك امام عليه السّلام بود كه اسب سركشى كرد و به جست و خيز درآمد و آن ناپاك را ميان نهر خشك از زين سرنگون كرد بطورى كه پاى چپ در ركاب و پاى راستش در هوا ماند مركب شيهه‌كنان آن‌قدر لگد به سر و صورت و شكم آن بدعاقبت زد كه استخوانهاى سر و صورت و بدنش شكست در اين اثنا مسلم بن عوسجه با شمشير ضربتى به كمرش نواخت و او را به جهنم روانه ساخت، لشگر كوفه از ترس نفرين امام عليه السّلام ديگر جرئت جسارت و بى‌حرمتى نكردند و احدى تاب قدم گذاردن به ميدان را نداشت عمر سعد ملعون چون چنان ديد در غضب شد شروع كرد به لشگر دشنام دادن و گفت :

چرا به حرب اقدام نمى‌كنيد و بميدان نمى‌رويد مگر از اين جماعت اندك كه همه خسته و مجروح و گرسنه و تشنه‌اند بيم و هراس داريد؟

لشگر از تحريص و ترغيب آن ناپاك دلگرم شده بناگاه يورش و حمله آوردند عمرو بن حجاج كه سردار ميمنه بود سواران سمت راست را فرمان داد كه برميمنه لشگر امام حمله كنند زهير دلير كه سردار ميمنه سپاه امام عليه السّلام بود ديد اگر اين گروه انبوه با اين حال به ميمنه حمله كنند كار لشگر در طرفة العينى ساخته مى‌شود لذا صلاح ديد كه خود و نفراتى كه در تحت فرمايش بودند جملگى از مراكب پياده شده و دم لشگر را بگيرند و نگذارند كه پيش بيايند لذا بفرمان آن ارجمند همگى به سر زانو نشستند و نيزه‌ها را بدست گرفته و در مقابل چشم مركبان دشمن قرار دادند، چشم اسبان كه به تيزى نيزه‌ها مى‌افتاد رم مى‌كردند و قدم پيش نمى‌گذاردند غريو از هردو سپاه برآمد و تمام انگشت تحيّر به دندان گرفتند كه اين چه تمهيد و

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 469
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست