اى برادر همدانى چرا وارد
شدى برمن سلام نكردى، آيا مسلمان نيستم، آيا خدا و رسولش را نمىشناسم؟
برير فرمود :
اگر
مسلمان بودى، خدا و رسول را مىشناختى كمر قتل پسر پيغمبر را
نمىبستى و نمىخواستى بعد از كشتن اولاد رسول عترت طاهرين او را اسير كنى با اين حالت
نام اسلام به خود مىگذارى و بعد، فهذا ماء الفرات يلوح بصفائه و يتلألأ تشرب منه الكلاب
و الخنازير اى پسر سعد
بعد از اين ظلمها، اين آب فرات با اين تلألأ و سفا سگها و خوكهاى بيابان از آن مىخورند
امّا نور دل فاطمه اطهر و سر و سينه پيغمبر و
اهل و عيال و اطفال آن سرور از تاب عطش مشرف به موت هستند و مع ذلك تو قطرهاى از آن
به ايشان نمىدهى و با اين حال دم از مسلمانى مىزنى !!!
فاطرق عمر سعد رأسه الى الارض ساعة پسر سعد
ساعتى سرش را به زير انداخت چشم بزمين
دوخت سپس سر برآورد و گفت :
اى برير به خدائى كه روزىده و حوش و طيور است يقين دارم كسى كه كمر قتل
آل محمد عليهم السّلام را برميان بندد و دل براين سراى غرور نهد و جاى ايشان را به
زور بگيرد برمولاى خود جفا كرده و مخلّد در نار است و ليكن انصاف بده تو صلاح مىدانى
كه من ولايت ملك رى را از دست بدهم و چنين مملكت
خرّم و شادابى را به دست غير بسپارم و او حسين بن على را بكشد، به خداوند بىمانند
سوگند كه نفس من اين كار را اختيار نكند كه در كنج خانه بنشينم و ديگرى در رى حكومت
كند .
بيت
نگشته است تا تو سن عمر طى
به يزدان كه نگذارم از دست، رى
همينكه اين سخن از آن نامرد دونصفت و پستفطرت سر
زد، جناب برير برخود لرزيد و از جا برخاست به خدمت سلطان اقليم وجود آمد و واقعه را
بيان كرد