حركت كند درياى لشگر را از پيش برداشته
و تمام را همچون طومار به هم مىپيچد ولى وقتى آن روباهصفت و شغالفطرت يقين نمود
كه امام عليه السّلام طبعا مايل به سلطنت نبوده و طالب حكومت و سياست نيست بلكه تمام
قصد آن جناب ارشاد و دلالت مردم به طريق مستقيم است شادمان شد و خوف دنيا و ترس عقبى
از دلش زائل شد فى الفور نامهاى به ابن زياد ملعون نوشت :
نامه عمر بن سعد ملعون به ابن زياد مخذول
مرحوم مفيد در ارشاد مىفرمايد :
عمر بن سعد نامهاى به پسر زياد
ملعون باين شرح نوشت :
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
امّا بعد :
فانّى
حيث نزلت بالحسين بن علىّ بعثت اليه من رسلى فسئلته عمّا اقدمه و ماذا يطلب؟
فقال : كتب الىّ اهل
هذه البلاد و اتتنى رسلهم يسئلوننى القدوم ففعلت فامّا اذاكرهتمونى و بدالهم غير ما
اتتنى به رسلهم فانا منصرف عنهم .
حسّان بن قائد بن بكر العبسى مىگويد : نزد پسر زياد
بودم كه مكتوب ابن سعد بدين مضمون بياوردند :
بنام خداوند بخشنده مهربان
اما بعد از حمد و ثناء الهى : چون به
زمين كربلاء رسيدم شخصى را نزد حسين بن على فرستاده و موجب آمدنش به اين سرزمين را
جويا شدم؟
حضرت فرمود :
مردمان
كوفه مرا دعوت كرده و نامهها و رسولان پىدرپى فرستادند
من نيز دعوتشان را اجابت كرده و مسئولشان را پذيرفته و
آمدم اكنون كه كراهت دانسته و از نيّت و قصدشان برگشتهاند من نيز بازمىگردم .