مجلس مزبور تشكيل شد و با بار عام دادن معاويه مردم در آن اجتماع كردند،
نخست معاويه خطبه خواند و در آن از عظمت اسلام و پاس حقوق
خلافت و فرمان خداى متعال به اطاعت واليان امر شرحى مستوفى ايراد نمود و سپس يزيد را
به علم و فضل و اصابت تدبير و حسن سياست و آراسته بودنش به كمالات ستود و بيعت با او
را برمردم عرضه داشت در اثناء كلام ضحاك لب به سخن گشود و
خطاب به معاويه گفت :
براى مردم چارهاى نيست
از والى بافضيلت و عادل و متّصف به حسن سيرت چه آنكه
در سايه چنين كسى خون مسلمانان محفوظ و فتنهها ساكن و جادهها
امن و پايان امور امّت بوجودش خجسته مىباشد و چون يزيد داراى فضلى وافر و حلمى راجح و رأيى است صائب لذا كس ديگرى را من
شايسته ولايت عهدى براى تو نمىدانم .
در اين هنگام عمرو بن سعيد الاشدق از جاى برخاست و سخنانى قريب به اين گفتار ايراد نمود .
و بعد از او حصين بن نمير گفت : به خدا سوگند
اگر تو از دنيا بروى و يزيد را وليعهد خويش نكرده باشى در تضييع امّت كوشيدهاى .
و بدنبال وى يزيد بن مقنع العذرى به پاى خاست
و اشاره به معاويه كرده و گفت :
هذا امير المؤمنين و چون او
بميرد اشاره به يزيد نموده و گفت : او امير ماست
و آن كس كه از فرمانش امتناع كند سزاى او را با اين مىدهيم و سپس دست به شمشير زد
و بدين وسيله به آن اشاره نمود .
معاويه گفت : بنشين كه خواجه
و سرور جمله خطيبان توئى و سپس وجوه رؤساى ولايات و بلاد كه به شام آمده بودند هركدام
به نوبه خود سخنرانى كردند،