نام کتاب : تاريخ سياسى صدر اسلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي جلد : 1 صفحه : 217
دل امرى را پنهان داريد و آن را مىپوشانيد كه مردم از آن غافلند و
نسبت به آن كور، اگر آنچه را كه مىگوئيد راست باشد حقا كه امّت هلاك شده و از دين
برگشته و وصيّت پيامبرش را رها كرده است به جز شما اهل بيت و كسانى كه سخن شما را
بگويند و آنان در ميان مردم بسيار اندك هستند. ابن عباس رو كرد به معاويه و گفت:
خداوند در كتابش فرموده: «بندگان شكرگزارم اندك هستند»[1] و مىفرمايد: «هر چه هم بكوشى بيشتر مردم ايمان نمىآورند»[2] و مىفرمايد: «مگر كسانى كه ايمان آوردند و كردار شايسته كردند و آنان تعداد اندكى
چنين هستند»[3] و به نوح مىفرمايد: «از كسانى كه با او بودند تعداد اندكى ايمان آوردند».[4] اى معاويه! آيا از اين وضع در شگفتى!؟ سرنوشت بنى اسرائيل از سرنوشت
ما شگفت انگيزتر است چرا كه جادوگران به فرعون گفتند: «... پس هر چه مىخواهى حكم كن، تو فقط بر زندگى دنيا حكم مىرانى،
همانا كه ما به پروردگارمان ايمان آورديم ...»[5] لذا به موسى ايمان آورده او را تصديق كردند و پيرويش نمودند. با آنان
و گروهى از بنى اسرائيل كه پيرويش مىكردند راه افتاد و رفت و دريا را بر سر
راهشان گشود و شگفتيهاى بسيار نشان داد و آنان هم تصديق وى كردند و به تورات
ايمان داشتند و به دين موسى اقرار كردند. با آنان از قومى گذشت كه بت مىپرستيدند،
گفتند: «اى موسى براى ما خدايى مانند خداى اينان قرار ده».[6] سپس گوساله را به خدايى گرفتند و همهشان به جز هارون و خاندانش به
پرستش آن پرداختند. سامرى به آنان گفت: «اين است خداى شما و خداى
هارون».[7] سپس موسى به آنان گفت: «وارد