نخواهد بود و اين همان چيزى است كه ما مىخواهيم وگرنه جنگ را آغاز
مىكنيم كه هر زمان كه بخواهيم توانيم. و اى عمرو، تو مردى هستى كه شتاب در كارها
را خجسته مىدانى و من مردى هستم كه درنگ در كارها را خجسته مىدانم.
عمرو گفت: به همان رأى كه خدا تو را نموده است عمل كن. به خدا سوگند
نپندارم كه ميان تو و آنان هرگز كار به جنگ بكشد.
معاويه در اين هنگام نامهاى به مسلمة بن مخلّد انصارى و معاوية بن
حديج كندى نوشت و اين دو از مخالفان على بودند:
بسم اللّه الرحمن الرحيم اما بعد، خداى عزّ و جلّ شما
را براى كارى عظيم برانگيخته و بدان شما را پاداشى بزرگ خواهد داد و نام و آوازه
شما بلند خواهد كرد و در ميان مسلمانان آراسته خواهد داشت.
شما طالب انتقام خون عثمان بوديد و چون به حكم كتاب خدا عمل نشد،
براى رضاى خدا خشمگين شديد و با اهل ستم و تجاوز به پيكار برخاستيد. شما را به
خشنودى خدا و پيروزى دوستان او در همين نزديكى، بشارت باد. شما در اين جهان با
دولت ما يار و غمخواريد، تا اين كار به آنجا كه پسند خاطر شماست منتهى شود و حق
شما گزارده آيد. پس دست از كار نكشيد و با دشمنتان پيكار كنيد و آنان را كه به شما
پشت كردهاند به راه راست خويش فراخوانيد. چنان مىبينم كه لشكر اكنون بر سر شما
سايه افكنده و هر چه با خواست شما موافق نيست از ميان رفته است. و آنچه موافق ميل
و هواى شماست بر دوام است. و السلام عليكما.
معاويه نامه را با يكى از موالى خود موسوم به سبيع [196] فرستاد.
فرستاده به مصر آمد و محمد بن ابى بكر در مصر بود، محمد والى مصر بود. گروهى با او
بسيج پيكار كرده بودند ولى از او بيمناك بودند و جنگ آغاز نمىكردند.
رسول نامه به مسلمة بن مخلّد داد. چون بر خواند، رسول را گفت: نامه
به معاوية بن حديج ده، سپس نزد من بيار تا از جانب خود و او پاسخ دهم. رسول نامه
معاويه نزد او برد. و گفت:
كه مسلمه مرا گفته است كه نامه به او بازگردانم تا از جانب تو و خود
به معاويه پاسخ دهد.
گفت: او را بگوى چنان كن. رسول نامه را نزد مسلمه آورد و او از جانب
خود و معاوية بن حديج چنين پاسخ نوشت:
به معاوية بن ابى سفيان، اما بعد، اين كار كه ما در پيش گرفتهايم و
خداوند ما را براى دفع دشمنمان بدان برانگيخته كارى است كه در آن از پروردگار خود
اميد ثواب داريم و اميد پيروزى