فرض كنيد در لسان دليلى چنين آمده: در حالتى كه مسجد، آلوده به نجاست
هست در آنجا نماز نخوانيد، بديهى است كه آلودگى مسجد، وظيفهاى را بهعنوان «ازاله نجاست» ايجاد مىكند امّا چنين نيست كه ترك
ازاله با صلات، متّحد باشد يعنى مسأله اتّحاد بين وجود و عدم، مطرح نيست بلكه «ملازمه» هست يعنى ترك ازاله، ملازم با صلات مىباشد.
طريق حلّ مسئله و تطبيق آن با قواعد: قسم سوّم از عبادات مكروهه،
شبيه اصل بحث اجتماع امر و نهى است بلكه در صورت «اتّحاد» عين نماز در
دار غصبى هست لذا در مقام حلّ اشكال بايد ببينيم قائلين به جواز اجتماع چه
مىگويند و همچنين نظر امتناعىها چيست؟
«اجتماعى» مىگويد صلات، مأمور به و كون در موضع تهمت،
منهى عنه به نهى تنزيهى هست از نظر او مسأله نماز در موضع تهمت كه بالاتر از صلات
در دار غصبى نيست او مىگويد در محلّ بحث هم اجتماع امر و نهى تنزيهى شده.
سؤال: در مورد نماز در دار غصبى در هيچ دليلى نهى به عبادت تعلّق
نگرفته بلكه يك دليل مىگويد: «لا تغصب» و دليل ديگر فرضا مىگويد: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ» لكن مكلّف به سوء اختيار خود خارجا بين نماز و
غصب جمع نموده امّا در محلّ بحث، دليل مىگويد «لا تصلّ فى مواضع التّهمة» يعنى نفس صلات، مورد نهى واقع شده، شما-
اجتماعىها- اين مسئله را چگونه حل مىكنيد؟
جواب: نهى در «لا تصلّ» را هم مىتوان ارشادى دانست و هم مىتوان مولوى به حساب آورد.
اگر ارشادى باشد مكلّفين را به آن مشخّصات و افرادى كه با كون در
مواضع تهمت، اتّحاد پيدا نمىكند ارشاد مىنمايد يعنى شما را راهنمائى مىكند كه
نمازتان را در خانه يا مسجد بخوانيد.