و أمّا القسم الثّالث: فيمكن أن يكون النّهي فيه عن العبادة
المتحدة مع ذلك العنوان أو الملازمة له بالعرض و المجاز و كان المنهيّ عنه به
حقيقة ذاك العنوان، و يمكن أن يكون على الحقيقة ارشادا الى غيرها من سائر الافراد
مما لا يكون متّحدا معه، أو ملازما له، اذ المفروض التّمكن من استيفاء مزية
العبادة بلا ابتلاء بحزازة ذاك العنوان أصلا. هذا على القول بجواز الاجتماع(1).
حكم قسم سوّم از عبادات مكروهه و تطبيق آن با قواعد
(1)- قسم سوّم، اين بود كه «نهى» در لسان و ظاهر
دليل بهعنوان عبادت تعلّق گرفته امّا حقيقتا به عبادت متعلّق نشده بلكه به عنوانى
تعلّق گرفته كه با عبادت، اتّحاد وجودى يا ملازمه وجودى دارد.
مثال مربوط به صورت اتّحاد: «لا تصلّ فى مواضع التّهمة» در مثل مذكور [1] آنچه كه منهى عنه به نهى كراهتى و تنزيهى
مىباشد كون در موضع تهمت است خواه در ضمن صلات باشد يا غير از آن پس نماز، مأمور
به و كون در موضع تهمت، منهى عنه است لكن مكلّف به سوء اختيار خودش در موضع تهمت
نماز مىخواند و مانند صلات در دار غصبى هست منتها با يك فرق، بين آن دو كه در
مورد صلات در دار غصبى، نفس نماز در لسان دليل، منهى عنه واقع نشده و نگفتهاند «لا تصلّ فى الدّار المغصوبة» امّا در محلّ بحث به حسب ظاهر دليل، نفس
عبادت، متعلّق نهى تنزيهى هست و فرمودهاند «لا تصلّ فى مواضع التّهمة».
مثال مربوط به صورت ملازمه [2]: مثال مورد نظر ما بهعنوان تقريب به ذهن، مانند
همان مسأله ازاله و ترك صلات است كه در بحث «ضد» هم خوانديم:
ترك احد الضدّين با فعل ضدّ ديگر، ملازم هست.