نام کتاب : إيضاح الكفاية نویسنده : فاضل لنكرانى، محمد جلد : 3 صفحه : 514
مأمور به بوده سپس همان فعل، منهى عنه واقع شده [1]. در اين صورت، سؤالى
مطرح مىشود كه: به حسب واقع در آن فعل كه دو جهت نبوده، يا مصلحت تام داشته يا
واجد مفسده كامل بوده، اگر داراى مصلحت بوده پس معناى نسخ و نهى بعدى چيست و اگر
واجد مفسده بوده پس آن امر قبلى چه بوده؟
به عبارت ديگر: مستشكل مىگويد، درباره خداوند متعال نمىتوان تصوّر
نمود كه:
اراده او به استناد مصلحت واقعى فعل و عدم مصلحت واقعى فعل،
تغيّرپذير باشد، فعل با مصلحت، زمانى منهى عنه بشود و فعل بدون مصلحت- و بلكه با
مفسده- مأمور به، بشود
[2]، اين يك امر ممتنعى هست و نتيجتا نسخ در احكام شرعيّه، ممتنع مىباشد.
مصنّف رحمه اللّه: شما- مستدل- در باب نسخ به ظاهر و مقام «اثبات»
توجّه
نموديد درحالىكه نسخ به مقام «ثبوت» مربوط است و با تقريبى كه اكنون بيان مىكنيم،
هيچ اشكال و امتناعى در آن تصوّر نمىشود.
بيان ذلك: در همان فرض و مثال شما كه شىء يا فعلى مأمور به است و
سپس منهى عنه واقع مىشود
[3]، حقيقت امر، اين است كه: آن فعل «واقعا» تابع حكم دوّم است يعنى به حسب واقع، داراى
مفسده كامل هست و هيچگونه مصلحتى در آن نبوده و همان مفسده، باعث نهى از آن شده.
سؤال: چرا آن فعل را در برههاى از زمان، مأمور به قرار دادند؟
جواب: علّتش وجود مصلحت در آن نبوده بلكه در اظهار امر- در عنوان «مأمور به» بودن- مصلحت وجود داشته، اگر در موردى «امرى» تحقّق پيدا كرد، هميشه دالّ بر اين نيست كه
مصلحتى در نفس آن فعل وجود دارد بلكه گاهى وجود امر به خاطر رعايت