نام کتاب : إيضاح الكفاية نویسنده : فاضل لنكرانى، محمد جلد : 3 صفحه : 353
فالظّاهر أنّ الغرض من تعريفه انّما هو بيان ما يكون بمفهومه جامعا
بين ما لا شبهة في أنّها أفراد العامّ ليشار به اليه في مقام اثبات ما له من
الاحكام، لا بيان ما هو حقيقته و ماهيّته، لعدم تعلّق غرض به بعد وضوح ما هو محل
الكلام بحسب الاحكام من أفراده و مصاديقه، حيث لا يكون بمفهومه العامّ محلا لحكم
من الاحكام(1).
مقياس قرار داده، مىگوئيم: معنائى كه در ذهن ما هست، شامل فلان
مصداق مىشود امّا تعريف شما شامل آن مصداق نمىشود پس نتيجه مىگيريم كه بالاخره
مقياس و معرّفى نزد شما مشخّص و مرتكز هست.
سؤال: آن مقياسى كه نزد شما مشخّص است اوضح مىباشد يا آن تعريفى كه
براى «معرّف» ذكر شده؟
بايد بگوئيد مقياس ما اوضح هست كه صحّت و سقم تعريف را با آن
مىسنجيم.
اگر آن مقياس، اوضح هست پس معلوم مىشود تعريف مذكور، تعريف به «اجلى»
نيست [1]،
«معرّف» بايد از «معرّف»، اجلى باشد درحالىكه شما صحّت و سقم «معرّف»
را
با مقياس خودتان مىسنجيد، معلوم مىشود آن مقياس، اوضح مىباشد، مقياس كه اوضح
شد، «معرّف» اوضح است، اگر «معرّف» اوضح است چگونه اين «معرّف» از «معرّف» اجلى هست؟
در تعاريف حقيقيّه بايد «معرّف» از «معرّف» اجلى باشد و بلااشكال در محلّ بحث، عنوان «اجلى»
مطرح
نيست پس آن تعريف، تعريف حقيقى نيست بلكه عنوان «شرح الاسم» دارد.
(1)سؤال: اگر چنان
مقياس اوضحى در ذهن شما مرتكز هست چه داعى و انگيزهاى بوده كه آن تعاريف را ذكر
كنند به عبارت ديگر، چه فائدهاى بر تعاريف مذكور، مترتّب است؟
جواب: چون علما و اصوليين يك فصل و مقصدى را مطرح مىكنند در آن فصل