المبحث الثّامن: الحقّ أنّ صيغة
الأمر مطلقا، لا دلالة لها على المرّة و لا التّكرار، فإنّ المنصرف عنها، ليس إلا
طلب إيجاد الطّبيعة المأمور بها، فلا دلالة لها على أحدهما، لا بهيئتها و لا بمادّتها،
و [امّا] الاكتفاء بالمرّة، فإنّما هو لحصول الامتثال بها في الأمر بالطّبيعة، كما
لا يخفى(1).
مختار مصنّف: وقوع صيغه امر، عقيب حظر مسلّم يا متوهّم، اثرش اين است كه ظهور اوّليّه
صيغه افعل هم از بين مىرود و حالت ظاهر بودن به حالت اجمال كشيده مىشود- مانند مشتركى
كه مجمل است، مانند ساير الفاظ مجمل كه بايد قرائن شخصيّه باشد تا مراد را بيان كند.
مبحث هشتم «مرّه و تكرار»
(1)- سؤال: آيا هيئت امر- يا مادّه آن- دلالت بر
مرّه يا تكرار مىكند يا نه؟ مثلا وقتى كسى مىگويد: «اضرب»، كأنّ گفته است: «اضرب
مرّة» يا اينكه معناى آن جمله «اضرب مكرّرا» مىباشد؟
إيضاح الكفاية ؛ ج2 ؛
ص76
اب: نه هيئت امر و نه مادّه آن- هيچكدام- دلالت
بر مرّه يا تكرار نمىكنند زيرا آنچه كه از صيغه امر به ذهن انسان، متبادر مىشود،
فقط طلب ايجاد طبيعت است.
بيان ذلك: صيغه امر، مانند «اضرب» داراى هيئت و مادّهاى
هست. امّا مادّه «اضرب» عبارت از «ضاد، راء و باء» مىباشد كه دلالت بر مرّه يا تكرار
نمىكند بلكه معناى مادّه، عبارت از طبيعت الضّرب هست و امّا در مورد هيئت افعل- و
اضرب- هم بيان كردهايم كه دلالت بر انشاء طلب و طلب انشائى مىكند يعنى همان طبيعت
بهوسيله هيئت افعل، مقصود مولا به طلب انشائى قرار مىگيرد پس معناى «اضرب» عبارت
است